تهیونگ دست جانگکوک را کشید و گفت: بیا جانگکوکاااا. فقط چند دقیقه. بیشتر طول نمیکشه.
جانگکوک سعی کرد تهیونگ را از کلاب بیرون ببرد.
+ ممکنه برامون بد تموم شه. خواهش میکنم بیا برگردیم.
تهیونگ سرش را به دو طرف تکان داد ومخالفت کرد.
+ از تمرین کردن خسته شدم. چی میشه یه شب خوش بگذرونیم؟ فقط چند دقیقه.
جانگکوک هم از تمرین های پی در پی و هرروز در استادیو بودن خسته شده بود. از طرفی اگر داخل کلاب میرفتند حتی با ماسک، ممکن بود کسی ان هارا بشناسد.
جانگکوک اهی کشید و گفت: باشه باشه. ولی فقط ده دقیقه. اگر بیشتر شه همش میافته تقصیر تو.
و با انگشت اشاره اش را رو به تهیونگ گرفت. تهیونگ مثل بچه ها از خوشحالی بالا پایین پرید و وارد کلاب شد.
جانگکوک به سر در کلاب خیره شد. صدای اهنگ را به خوبی میشنید و هیاهوی مردم به گوشش میرسید.
+ امیدوارم اتفاقی نیافته...
--میون شی کتش را در اورد و لباس مخصوص ماموران پست را پوشید. جعبه را برداشت و سوار اسانسور شد. دکمه ی طبقه ی نهم را زد و بعد از ایستادن اسانسور پیاده شد. روبروی در واحد ایستاد و زنگ را زد. بعد از چند ثانیه مردی که نصف صورتش را با ماسک پوشانده بود، ظاهر شد.
+ کیه؟
میون شی صدایش را عوض کرد و گفت: اقای لی جونگ سوک؟
مرد سر تکان داد و میون شی مطمئن شد که واحد را درست امده است.
میون شی جعبه را به سمت مرد گرفت و گفت: بسته دارید.
مرد نگاهی به میون شی و بعد به جعبه کرد و گفت: ببینم... منو نمیشناسی؟!
میون شی اهی ساختگی کشید و گفت: اقای محترم من باید روزی صدتا بسته رو تحویل بدم. ممنون میشم اگه سریع تر بسته رو بگیرید. چند تا چیز رو هم بابد امضا کنید.
مرد نفسش را بیرون داد و خودکاری از جیبش در اورد. میون شی جیغ کشید: نه!
مرد از حرکت ایستاد و با تعجب به میون شی خیره شد.
+ باید با خودکار صورتی امضا کنید. نمیدونستید؟! این قانون جدیده.
لی جونگ سوک سری تکان داد و گفت: چند دقیقه صبر کن الان بر میگردم.
و داخل خانه رفت و ناپدید شد. میون شی از فرصت استفاده کرد و بعد از مطمئن شدن از رفتن مرد، در را باز کرد و نگاهی به داخل خانه انداخت. کمی که چشم گرداند، زنی را دید که روی مبل نشسته و ربدوشامبر به تن دارد. میون شی لبخند موفقیت امیزی زد و موبایلش را در اورد و مشغول عکس گرفتن شد. منتظر شد تا زن کمی تکان بخورد تا بتواند از صورتش عکس بگیرد. وقتی زن کمی جا به جا شد، میون شی سریع عکسی از نیم رخش گرفت و برگه را همان جا ول کرد و به سمت اسانسور دوید.
شماره ی رئیسش را گرفت و منتظر شد.
+ الو؟
میون شی با هیجان شروع به صحبت کرد.
_ کپ! من از زنی که تو خونه ی لی جونگ سوک بود عکس گرفتم! فکر کنم هان هیو جو باشه!
رئیسش هم هیجان زده شده بود.
+ از صورتش عکس گرفتی؟!
_ معلومه که گرفتم!
--
+ هی میون شی؟
میون شی نگاهش را از کامپیوترش گرفت و به جی ووک نگاه کرد.
_ چیه؟
+ میدونستی تو خبر ظهر، عکسایی که از هان هیو جو تو خونه ی لی جونگ سوک گرفته بودی رفت رو ایر
میون شی با بی تفاوتی گفت: چیز مهمی نیست.
جی ووک سر تا پای میون شی را برانداز کرد و گفت: اره برای تو نیست. هرچی باشه تو یه عالمه بازیگر و ایدلو رسوا کردی. یادمه تو بودی که از رزی و کای سر قرار عکس گرفتی.
میون شی لبخند پیروزمندی زد و گفت: من از ایرین و بی ام توی جشنواره موقعی که همو بغل کرده بودن عکس گرفتم. لی سونگ گی و سوزی در حال نوشیدن عکس گرفتم، از سولگی و هیونجین هم...
+ باشه باشه. الان انتظار داری افرین بگم؟
جی ووک نچ نچی کرد و گفت: چه افتاریم میکنی.
+ چویی میون شی! کانگ جی ووک! بیاین دفترم.
جی ووک و میون شی با تعجب به رئیس و بعد به هم دیگه نگاه کردن.
_ باز چیکار کردی؟
جی ووک دست هایش را تکان داد و گفت: من بی گناهم!
میون شی اهی کشید و از پشت میزش بلند شد.
--
KAMU SEDANG MEMBACA
𝙇𝙤𝙫𝙚 𝙎𝙘𝙖𝙣𝙖𝙡 | KTH [Completed]
Fiksi Penggemar"من میخوامش! با تمام وجود این عشقو میخوام! و هیچکس نمیتونه ازم بگیرتش!" وقتی ویژوال بزرگ ترین بوی بند جهان، گرفتار عشق یه خبرنگار میشه... [تکیمل شده]