Beak's pov:
با خستگی و موهای شلخته ای که تو صورتش ریخته بود و تقریبا جلوی دیدشو میگرفت خودشو از ماشین بیرون کشید بعد از اینکه به رانندش اشاره داد بره وارد محیط کسل کننده مدرسه شد
امروز حتی بکهیونی که همیشه از شدت مرتب بودن بازتاب درخشِشِش چشمای آدمای اطرافشو کور میکرد هم یکم شلخته و خسته بود
آهی کشید وحین اینکه هندزفریشو تو گوشش میکرد و آهنگ Best Part از Daniel Caesar رو پلی میکرد ولوم صدارو تا آخر بلند کرد
زیر لب خیلی نامفهوم غر میزدو زمینوزمانُ به رگبار بسته بود نگاهی به ساعتش انداخت هنوز تا شروع کلاسا تقریبا نیم ساعت مونده بود بهتره بود که بره اول برنامه کلاساشونو بگیره بعد از اون میتونست بره سراغ سوهو و اون تیکه شکلات
همینطور که طوری به زمین زل زده بود انگار عجیب ترین خلقت دنیا رو میبینه راه افتاد سمت دفتر مدیر
درحالی که برای دومین بار اه میکشید دستشو بالا آورد و نسبتا محکم در زد اما هرچی منتظر شد کسی جواب نداد حدود دو سه بار کارشو تکرار کرد که یهو در باز شد و مدیر عزیزشون درحالی که تو صورتش داد میزد پیداش شد
البته که برای بکهیون فقط لباش تکون میخورد اما از حالت صورتش و دهنی که اندازه غار باز شده بود بک تونست یه این موضوع پی ببره
با تعجب به مدیرش نگاه میکرد یعنی چی؟! چرا صدا نداره یعنی به این زودی شنواییشو از دست داده بود؟!
با ترس بدون توجه به صدای کر کننده موسیقی که همچنان داشت پلی میشد لبو چونش لرزید و در احمقانه ترین حالت یه انسان بغض کرد و زد زیر گریه
اون هنوز شنواییشو نیاز داشت درحالی که با صدای نسبتا بلندی گریه میکرد این مدیرش بود که نمیدونست به کدوم سمت فرار کنه این بچه رو خوب میشناخت همیشه با دوستاش دردسر درست میکرد اول یکم بهش خیره شد بعد خب...شاید دلش سوخت؟! چون اه گاد این بچه زیادی موقع گریه مظلوم میشد اما نه با به یاد آوردن کارایی که کرده بود با خودش فکر کرد شاید باید بره جلو و درحالی که محکم میزنم تو سرش داد بزنم اونی که باید گریه کنه با اون بلاهایی که تو سرم آوردی منم نه تو
پس در نتیجه بی توجه به گریه های " رو مخ " بک و رفتارای عجیبش که دیگه براش عادی شده بود به پشت سر پسر کوچیکتر نگاه کرد این بچه جزو همون چند نفری بود که جدیدا اومده بودن این مدرسه؟!
+اسمت چیه پسرم؟!
_پارک چانیول
+خب چانیول اینجا تازه واردی؟!
_فکرکنم اره؟!
+عا خوبه نیازی نیست نگران چیزی باشی من هواتو دارم پسر
_درسته،ممنون
+خب برنامه کلاساتو میخوای؟!
_بله، البته برنامه کلاسای خودم بعلاوه پارک سهون ، وو ییفان ، جئون یونگی و جئون جونگکوک رو هم میخواستم
YOU ARE READING
MY NIGHTMARE
Werewolfهمه چی خوب بود همه چی آروم بود داشتم مثله یه آدم عادی روزامو میگذروندم کارای عادی روزای عادی مشکلات عادی تفریح های عادی اون حتی از دسته یا قشر خاصی از جامعه هم نبود اما...یهو...با اومدنش تو زندگیم همه چی عوض شد زندگی بهم نشون داد میتونه وجه های مختل...