PART 4

239 50 25
                                    

تنها خواسته قلبی او این بود که بدن تکه تکه شده کسی را که دوست داشت توی گودالی خاک کند و هر روز صبح به ان اب دهد.
تصور میکرد بدنش قابلیت شکوفه زدن دارد و قول داده بود هر روز صبح به شکوفه های بدنش سلام کند.
بارها از گوشت لذیذی که میخورد تعریف میکرد و هربار شیرینی بدن او را تحسین میکرد

               ----------------------------------------------------

Third person :

موهای قرمزشو از تو صورت رنگ پریدش کنار زد

دست خودش نبود که این همه استرس داشت هرکاری کردن نشد که جیمین یا بکهیون رو کنار خودش تو کلاس داشته باشه

در حالی که اقای هانو تو ذهنش به صد روش ممکن و غیر ممکن کشته بود از لحظه ورودش به کلاس سنگینی نگاه بعضیا رو رو خودش حس میکرد

به این فکرکرد اگه اونقدری فشار سنگین بهش وارد بشه که یهو وارد لیتل اسپیس بشه چیکار کنه

_________________________
(little space:طرز فکری که وقتی دچارش میشن به این صورته که یه فرد بزرگسال مثلا احساس می کنه تو یه وضعیت بی دغدغه و بدون مسئولیت قرار داره ، در حالی که خودش رو غیرمعمول با کسی که همسن بیولوژیکی خودشه متفاوت نشون میده و رفتار و عملکردش مثله دوران بچگیاش تا زیر سن دوازده سال میشه یعنی محدودش تا دوازده سالگیه اون شخصه سعی کردم خیلی ساده و مختصر برای اونایی که نمیدونن جریانش از چه قراره توضیح بدم^^)⁩
_______________________

اون طرف کلاس کریس نشسته بود و در اوج بی خیالی نسبت به نگاهای بقیه و پچ پچاشون اطرافو دید میزد تا یه طعمه خوب با معیاراش که بدن رو فرم و شاید یه باسن گـــــــنـــده بود پیدا کنه

البته باید گفت این مسئله رو که خون شیرین و چهره خوب در حد کنار کریس بودن رو داشته باشه فراموش نکرده بود

با ورود دبیر به کلاس تمام پچ پچا خوابید و تنها چیزی که شنیده میشد سکوت بود

دبیر- خب...سلام بچه ها، من دبیر شیمیتون یانگ نام هستم امیدوارم سال خوبی رو درکنار هم بگذرونیم و چون سال آخره تلاشاتون کم نشه، لطفا به ترتیب از ردیف اول سمت چپ بلندشید و خودتونو معرفی کنید

همه شروع کردن به ترتیب معرفی کردن خودشون و معلمم اظهار خوشبختی میکرد و گاهن اعلام میکرد که " تو سال قبلم تو کلاسم بودی امسالم  تلاش خودتو بکن یا امسال دیگه تلاش کن و تنبلیتو کنار بزار"

بین این معرفی کردنا صداهای ریز پچ پچ به گوش می‌رسید زمانی که نوبت به کریسی که صندلی آخر دریف اول از سمت چپ نشسته بود رسید همه جا رو دوباره سکوت فرا گرفت با صدای بم و محکمش خودشو معرفی کرد

کریس- وو ییفان هستم

آقای یانگ نام- خب ییفان خوشبختم نمی‌خوای بیشتر درمورد خودت بگی مثلا اینکه سال قبل رو کجا گذروندی یا همچنین چیزی

MY NIGHTMAREDonde viven las historias. Descúbrelo ahora