های گایز چطورین؟!
راستش من به یکی از مارشمالوها قول داده بودم که قبل پنج شنبه آپ کنم و نوشتمش ولی یادم رفت اپ کنم و کشید به جمعه.... به همین دلیل دوتا پارت پشت هم آپ میکنم برای عذرخواهی از اون مونلایت و بدقولی که کردم 💕
امیدوارم دوسش داشته باشیدLOVE YOU ALL MY MOON LIGHTS 🤎🌾 _____________________________________
اكثرتون اينجوريد كه بعد يه اتفاق خوشحال كننده فقط وايب مثبتشو احساس ميكنين؛
اما من به همه اون فك ميكنم
بعد از ساعت ها فكر درباره اون
ميفهمم من به يه اتفاق خوب اعتماد ندارم.
_______________________________________Beak's pov:
نگاه متعجبش در حال تحلیل صحنه رو به روش بود.
اصلا اینجا چه خبره جریان چیه اینا چرا مثه حیوونای جنگل آمازون افتادن به جون هم نکنه راز بقاس؟!
پس دوربین کو بِچِز چرا نمیبینمش...
همچنان خشک شده سر جاش ایستاده بود و به درگیری اون اکیپ 17 نفره که به قلدرای مدرسه و صد البته نوچه های شیوون شناخته شده بودن با چشمای وق زده و فک باز خیره بود
امکانش بود جمعی چیزی زده باشن الانم های باشن؟!
کای روی شکم شیوون یکی از سال اخریا نشسته بود و در حالی که با صدای نسبتا بلند یسری چیزای نامفهوم بلغور میکرد و با مشت تو سروصورت اون بدبخت میکوبید البته ناگفته نماند که یه گولاخ با یه فیس خشن شیوونُ نگه داشته بود رو زمین تا جونگین بزنتش و سه چهار نفرم با صورتای داغون سعی داشتن نزدیک بشن و جلوی جونگینُ بگیرن که خب با وجود یه گولاخ دیگه که جلوشون ایستاده بود پا پا میکردن و در تلاش بودن و صد البته که تلاششون بی نتیجه و ناموفق بود.
از اون طرف تهیونگ دور سوهو پرپر میزد و خب اونطور که شواهد نشون میداد درحال آروم کردن سوهوی گریون بود
با یکم دقت بیشتر به سادگی میشد فهمید جونمیون وارد لیتل اسپیس شده چون صدای حرف زدنش با اون لحن تقریبا بچه گونه به راحتی به گوش میرسید
یکم اون طرف تر چند نفر ریخته بودن توهم و مثه چی همو میزدن با یکم توجه بیشتر بکهیون تونست پسر متجاوز یا همون معجزه گر دفتری رو تشخیص بده که خیلی ناجور داشت بقیه رو میزد
با دقت بیشتری نگاه کرد و متوجه شد پسر متجاوز و یه نفر دیگه دوتایی دارن با تقریبا ده نفر دعوا میکنن که البته بکهیون درک نمیکرد چرا بقیه با اینکه اینا فقط دو نفرن دارن اینقد بد ازشون کتک میخورن
وقتی آرنج یکی از دوتا پسر خیلی محکم و ناجور تو صورت یکی از اون پسرا کوبیده شد و خون با شدت از بینیش بیرون زد با انزجار و حیرت نگاهشو به سمت دیگه ای متمایل کرد.
YOU ARE READING
MY NIGHTMARE
Werewolfهمه چی خوب بود همه چی آروم بود داشتم مثله یه آدم عادی روزامو میگذروندم کارای عادی روزای عادی مشکلات عادی تفریح های عادی اون حتی از دسته یا قشر خاصی از جامعه هم نبود اما...یهو...با اومدنش تو زندگیم همه چی عوض شد زندگی بهم نشون داد میتونه وجه های مختل...