بعد از ورودشون به اتاق سهون با مسئول اونجا صحبت کرده بود تا اجازه بده خودش زخم پیشونی جونگین رو پانسمان کنه.
مسئول اتاق که یه مرد چاق با یه فیس همیشه خسته بود بعد از برداشتن لیوان قهوش و سر تکون دادن اون مکان رو ترک کرده بود و اتاقُ کامل در اختیار اون دو نفر گذاشته بود.
جونگین که همچنان از لحن سهون ناراحت بود بغ کرده لبه تخت نشسته بود و درحالی که لباشو میجویید تمام مدت از پشت سر به سر شونه پهن سهون خیره بود
دست خودش نبود اون کلا این مدلی بود اون پسر صافت و ته تغاری خاندان بزرگ کیم بود همه همیشه درحال ناز کشیدنش بودن و هیچکس هیچ وقت جرعت اینکه با لحن بد یا تند باهاش حرف بزنه و برنجونتش رو نداشت
همه اینا ازش یه بچه لوس و حساس ساخته بود و حالا که از سمت یه غریبه این رفتارا رو دیده بود منطقش خاموش شده بود و بدون توجه به این که اون فقط یه "غریبس" ازش ناراحت بودو حتی انگار باهاش قهر کرده بود، درست مثله یه بچه.
سهون مشغول پیدا کردن پد و بتادین برای ضد عفونی کردن زخم جونگین بود و نگاه خیره جونگین تقریبا کمرشون سوراخ کرده بود
بعد از پیدا کردن پد و بتادین بقیه لوازم لازم رو برداشت و رو تخت کنار پاهای پسرک گذاشت درحالی که مشغول ریختن بتادین رو پد بود به چهره توهم و لبای اویزون جونگین نگاه میکرد که حالا به یقه لباسش خیره شده بود اون بچه واقعا لوس بود و سهون اصلا آدم ناز کشیدنش نبود
(* با نقشه های پلید برای سهون و خنده شیطانی دور میشود)
ولی راه های خودشو برای به حرف کشیدنش داشت بدون هیچ ملایمتی با دست آزادش فک جونگینو گرفت و پدُ رو زخمش کشید.
وقتی فکش اسیر اون دستای داغ شد حرصی خواست به پسر بزرگتر بپره و درست تو همون لحظه با سوزش شدید زخم رو پیشونیش به بازوی سهون چنگ انداخت و صدای اخُ اوخش بلند شد... طبیعی بود که این همه درد داشت؟!
وقتی دید که دیگه نمیتونه تحمل کنه با حرص غرغر کرد
جونگین- داری پیشونیمو میکَنی آرومتر، مطمئنی قصد کشتمو نداری؟!
سهون راضی از تغییر مود جونگین از سد مود به کیوت مود جوابشو آروم زیر لب داد
سهون- کسی بخاطر ضد عفونی کردن زخم رو پیشونیش نمرده، البته اگه بخوای تو میتونی اولیش باشی
جونگین که از جواب سهون لجش گرفته بود زیر لب طوری که انگار مثلا حواسش نیست شروع به حرف زدن کرد
جونگین- دراز بدقواره..چقد رو مخمه عایشش... همش تو قیافس یکی ندونه فک میکنه از دماغ فیل افتاده، ریکشن دیوار از این به اتفاقات اطرافش بیشتره همش چهرش مثه سنگه... میبینمش یاد زرافه درختی میوفتم... اصلا از کی زرافه درختیا آدم محسوب میشن؟!
YOU ARE READING
MY NIGHTMARE
Werewolfهمه چی خوب بود همه چی آروم بود داشتم مثله یه آدم عادی روزامو میگذروندم کارای عادی روزای عادی مشکلات عادی تفریح های عادی اون حتی از دسته یا قشر خاصی از جامعه هم نبود اما...یهو...با اومدنش تو زندگیم همه چی عوض شد زندگی بهم نشون داد میتونه وجه های مختل...