نظر آدما در مورد ما، به این بستگی داره که تو چه موقعیتی ما رو دیده باشن یا تو چه شرایطی سر راه هم قرار گرفته باشیم. فلذا با حرف و نظر دیگران خودتون رو قضاوت نکنید!
__________________________________
Third person pov:
همه دور هم جمع شده بودن و تنها صدایی که شنیده میشد صدای بیصدای سکوت بود و زوزه های آروم بادی که خبر از طوفان در راه رو میداد.
کریس ابرویی بالا انداخت و طلبکار به سوهو نگاه کرد تا اون توضیح بده.
تهیونگ که متوجه نگاه خیره اکیپ جدید مدرسه و حالت طلبکار پسر قد بلندُ خشن شده بود با وجود ترسش خیلی شاکی قبل از اینکه سوهو هیونگش دهن باز کنه درحالی که با نگاهش همه رو رصد میکرد شروع به حرف زدن کرد
تهیونگ- رفقا، ما خیلی ممنونیم بابت کمکتون اما...
درحالی که نگاهشو از پسری که به اشتباه اویزونش شده بود با حرص میگرفت خیره تو چشمای ترسناک پسر طلبکار ادامه داد
تهیونگ- مشکلی هست که اینطور منتظر و شاکی بهمون زل زدین؟! کم کم دارم سوراخ میشم گایز اگه میشه نگاهتونو بندازین کنار
سوهو که با دیدن زخمایی که رو مشتای پسرا بر اثر دعوا به وجود اومده بود حس عذاب وجدانش درحال دار زدنش با جوراب بود سعی میکرد نگاه خیره و همچنان طلبکار پسر فوق درازو نادیده بگیره
لب اویزونشو زیر دندون کشید و درحالی که محکم فشارش میداد تهیونگ رو عقب کشید و حین اینکه که به جیمین اشاره میداد تهیونگُ خفه کنه خودش شروع به حرف زدن کرد
سوهو- بابت لحن گستاخ دونسنگم عذر میخوام
و برای نشون دادن تاسفش چند باری سرشو به عنوان تعظیم پایین برد، کریس چشاشو تو کاسه چرخوندُ سری تکون داد درحالی که بی حوصله تو موهاش که حالا بازشون کرده بود دست میکشید با صدای محکم و بمش رو به سوهو زمزمه کرد
کریس- چرا درگیر شدین؟!
میدونست حق با تهیونگه اون میتونه اصلا هیچ توضیحی بهشون نده چون اونا " خودشون " قاطی دعواشون شده بودن اما خب... به هرحال کمک کرده بودن و از نظر سوهو اینکه نگه دلیل به وجود اومدن بحثی و دعوایی که با کمک خودشون میشه گفت پیروز شده بودن چیه یکم بیشعوری بود.
سوهو که در تلاش بود نگاه عصبی و دلخور تهیونگ رو نادیده بگیره درحالی که انگشتای ظریف و سفید دستای کوچولوش توهم میپیچیدن به سختی لب زد
سوهو- می_میشه، تنها...تنها حرف بزنیم؟! اخه، فکر میکنم توضیح اتفاقات برای خودت تنها کافی باشه
با تأیید کریس باهم سمت نیمکتای گوشه محوطه مدرسه رفتن و بعد از نشستن برای چند لحظه فقط سکوت بود و صدای آرامش بخش تپشای تند قلب سوهو
STAI LEGGENDO
MY NIGHTMARE
Lupi mannariهمه چی خوب بود همه چی آروم بود داشتم مثله یه آدم عادی روزامو میگذروندم کارای عادی روزای عادی مشکلات عادی تفریح های عادی اون حتی از دسته یا قشر خاصی از جامعه هم نبود اما...یهو...با اومدنش تو زندگیم همه چی عوض شد زندگی بهم نشون داد میتونه وجه های مختل...