Part 34

881 194 19
                                    

تهیونگ درحالی که گونه های پسر کوچیکتر رو توی دستاش میچلوند با لحن بیبی طوری از جانگ کوک پرسید
خب توی بیبی وول وولکی ، حالا میخوای چیکار بکنی

خب اول از همه باید بگم که من تو رو دوست دارم و یه بچه پنج ساله نیستم ! دارم مثل یه انسان فاکی این جمله رو میگم

تهیونگ خیلی بلند هینی کشیددو عقب تر رفت تا جانگ کوکو بهتر ببینه
ت - تو همین الان فحش دادی! من بهت خیلی افتخار میکنممم
تهیونگ خیلی زیبا توی بغل جانگ کوک پرید و بوسه هاش رو روی کل صورت جانگ کوک پخش کرد.

جانگ کوک نق زد
تهیونگگگ

از روم بلند شوو تا بتونم بغلت کنم و باهم بشینیم قسمت جدید "..." رو ببینیم!
تهیونگ سرش رو تکون داد و از روی جانگ کوک بلند شد و روی کاناپه خوابیده و اماده بغل کردن جانگ کوک شد.

جانگ کوک لبخند خجالتی زد
صبر کن بیب تا من برم یه مقدار غذا بیارم

و با عشوه تا اشپزخونه قدم برداشت
هی میتونی اون کاسه ژامبون گوشت خوک منم بیاری؟ واقعا خیلی دلم میخواد بخورمش
جانگ کوک یکی ازون نگاه های داری با من شوخی میکنی رو به تهیونگ داد که باعث شد تهیونگ به طرز کیوتی لباشو غنچه کنه بلکه قندی تو دل جانگ کوک اب بشه.
جانگ کوک دستاش رو روی کانتر اشپزخونه کوبوند
باشه باشه گوشت خوک احمقانه تو برات میارم

تهیونگ به طرز کیوتی جیغ زد و خوشحالی خودش رو نشون داد
هوراااا

بلند شد و به سمت جانگ کوک دویید و یه بغل از پشت بهش هدیه داد
میدونی که خیلی دوست دارم درسته؟
تهیونگ داخل گوش جانگ کوک زمزمه کرد و بوسه ای روی گردنش گذاشت.

جانگ کوک قبل ازینکه جوابش رو با اوهوم و توعم میدونی که من چقدر بیشتر دوست دارم ، بده گونه هاش سرخ شد.

جانگ کوک برگشت و بازوهاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
معلومه که میدونم بیبی
و بوسه ی طولانی و شیرینی رو باهم شروع کردند.

وسط اشپزخونه ایستاده بودند ، پیشونی هاشون چسبیده بهم و نفس هاشون که پوست همدیگرو قلقلک میداد.

تهیونگ زمزمه کرد
ما دیگه واقعا باید به مبل برگردیم

جانگ کوک وولی خورد
اره باید برگردیم

اون دونفر غذاهایی که میخواستند رو برداشتند و به طرف کاناپه برگشتند و توی بغل هم با بوسه های گاه و بیگاهشون سریال مورد علاقشون رو نگاه کردند.

ふふ

این بوک بیش از حد کیوت و فلاف شد این اخرا 😖
یه پارت دیگه نمونده لابز
🌝

[𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 𝐈𝐝𝐨𝐥]ᵛᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now