1

3.5K 286 39
                                    


از حموم بیرون آومدم و سریع موهای تازه رنگ کردم رو که طلایی بود خشک کردم و حالت دادم

کت و شلوار و پیرهن و بوت مشکیم رو پوشیدم
توی آینه به استایل تمام مشکیم نگاه کردم
ساعتم رو دستم کردم و عطری که رزی برام توی تولدم هدیه داده بود زدم

لبخندی به خودم زدم و با گرفتن موبایل و کیف پول و کارت بانکی از اتاقم خارج شدم

از پله ها پایین آومدم و از خونه خارج شدم
سمت ماشین مدل بالام رفتم و نشستم و حرکت کردم
.
.
.

دم در خونه رزی ایستادم و از ماشین پیاده شدم
دسته گلی که تو راه برای رزی گرفته بودم که حاوی از رنگ های زرد،آبی و قرمز بود برداشتم و سمت در خونه رفتم و در زدم

چند دقیقه بعد رزی در خونه رو باز کرد

+ سلام خانووم

خندید و اومد جلو و لبام رو بوسید

§ سلام جیمینی

منم سریع دستم و گذاشتم پشت کمرش و دوباره لباش رو بوسیدم همین که عقب رفت دسته گل که پشت سرم قایم کرده بودم درآوردم

+ گل برای گل

§ وای.. مرسی خیلی خوشگلن

دسته گل رو گرفت و بو کرد و چشماش رو بست
محو صورت زیباش بودم
چشماش رو باز کرد و بهم لبخند زد

+ این که در برابر خانم خوشگلی مثل تو هیچی نیست، تو دستور بده تمام گل های جهان رو برات میچینم تا لبخند به لبت بیارم

§ بس کن خجالتم میدی

گونه هاش قرمز شدن و دسته گل رو آورد جلو صورتش، لبخند زدم و دستم رو جلوش آوردم و خم شدم

+ افتخار میدین مادمازل

خندید و دستش و گذاشت رو دستم

§ دیوونه

در خونه رو بست و باهم سمت ماشینم رفتیم
در رو براش باز کردم با لبخند نشست قبل از اینکه در رو ببندم خم شدم و لپش رو بوسیدم

§ جیمینننننن

در رو بستم و ماشین رو دور زدم و نشستم
حرکت کردم سمت بهترین رستوران سعول
رزی ارزشش خیلی بالاست آیا من لیاقتش رو دارم؟

بهش نگاه کردم که داشت دسته گل رو بو میکرد
بهش لبخند زدم، چطور انقد زیبا بود؟
دوباره نگاهم رو به جاده دادم

+ حتی گل هم زیبایی تورو نداره

بهم نگاه کرد و لبخند زد

§ جیمینی دلم میخواد زودتر ازدواج کنیم ما خیلی وقته که داریم قرار میزاریم ولی خانواده هامون خبر ندارن دوست دارم زودتر رابطمون رو بهشون بگیم

+ هرچی تو بگی عزیزم میخوای کی بهشون بگیم؟

§ امممم...آخر هفته چطوره؟؟

you are just mineWhere stories live. Discover now