19

1.1K 191 32
                                    


بچه ها ووت ها به 60 نرسید و وقت هم تموم شد
پس اتفاق غمگین میوفته

_______________________________________

دوست هوسوک که یک پزشک بود و چند تا از پرستار های بیمارستان به صورت مخفیانه آومده بودن خونش تا وضعیت یونگی رو بررسی کنن و بعدش وسایل عملیات و آوردن خونه هوسوک تا بچه رو به دنیا بیارن ...نمیدونست که آون شخص واقعا یونگی خودشه یا نه... هنوز هضم کردن این اتفاقات براش سخت بود

دوستش از اتاق آومد بیرون که هوسوک هم از روی مبل بلند شد

$ چی شد؟

دوستش عینکش رو درآورد و روی مبل نشست
هوسوک هم سریع پیش دوستش نشست

_ عمل انجام شد ولی متاسفانه بچه مرده به دنیا اومد به دلیل خونریزی زیاد.. خودشون سالمن و لازمه آزشون خوب نگهداری بشه و یه چیز دیگه

$ چی

_ چطور یه مرد میتونه حامله بشه؟ این امکان نداره
هیچ راه خروج بچه به طور طبیعی نیست و باید از طریق شکافتن شکم بچه رو به دنیا آورد و جالبه بدونی که وقتی ما بچه رو به دنیا آوردیم دورش یه جور کیسه مثل رحم وجود داشت...این قطعا کار یک دانشمنده که تونسته یه همچین چیزی اختراع کنه
ولی سوال من اینجاست که چطور تونسته آون کیسه که احتمالا اول کوچک بوده رو وارد بدن کنه؟

$ نمیدونم ولی من حدس میزنم که کار کی باشه

_ وای پسر من با چه کسایی دارم همکاری میکنم..انگار توی یه گنگ مافیام.. اتفاقات عجیب برام زیاد افتاده ولی این یکی هضمش برام سخته

هوسوک سرش رو تکون داد..گیج بود
و نمیدونست که چطور این قضیه رو به آون پسر توضیح بده

$ راستی داداشت پیدا نشد؟

دوستش با به یادآوری برادر گمشدش لبخند غمگینی زد

_ نه.. هیچ وقت پیدا نشد.. وقتی دزدیدنش همه جارو گشتیم ولی انگار آب شده رفته تو زمین
بعدشم یهو تو کارت اعتباری من و خانوادم یه عالمه پول ریخته شد...هممون خیلی تعجب کردیم
یه نامه هم با پول ها بود.. تو نامه نوشته شده بود که جای جین امنه و این پول ها هم از طرف اونه
..بعدشم من با آون پول رفتم و تحصیلاتم رو ادامه دادم تا به آرزوم برسم و دکتر بشم

$ واست متأسفم سوکجونگ امیدوارم برادرت رو پیدا کنی

_ اشکالی نداره ولی من از گشتن دست برنمیدارم هرطور شده باید جین رو پیدا کنم...مامان بابام بعد رفتنش دیگه مثل قبل نشدن.. حتی دیگه برای یه بار صدای خنده هاشون رو نشنیدم..مثل روح شدن میخوام پیداش کنم هرچند که غیرممکن میاد پیدا کردنش

$ مطمئنم یه روز پیداش میکنی
.
.
.

جونگکوک تمام سعیش رو میکرد تا نامجون رو که مثل دیوونه ها شده بود اروم کنه...
نامجون لباساش رو پوشیده بود و اسلحه بدست می‌خاست بره تا حساب آون عوضیارو برسه..
چطور جرات کرده بودن که جینش رو بدزدن

you are just mineWhere stories live. Discover now