9

1.5K 219 47
                                    


(( فلش بک ))

جین داخل اتاق کارش نشسته بود و کارش رو به نحو احسنت انجام میداد تا اینکه در اتاقش باز شد و مردی خوش هیکل و جذاب وارد اتاق شد
و روی مبل نشست
جین به خاطر بی احترامی و در نزدن اخم کرد

€ ببخشید ولی بدون در زدن نباید وارد میشدید

مرد پوزخند زد و روی میز یا پاکت انداخت
جین عصبانی شده بود و میخاست هرچه زودتر آون مرد رو از اتاق کارش بندازه بیرون

# جعون نامجون هستم و اگر بجای تو بودم زودتر پاکت روباز میکردم

جین پاکت رو گرفت و باز کرد چند تا کاغذ رو ازش خارج کرد و بعد از اینکه شروع کرد به خوندن اخم هاش باز شد

توی آون کاغذ اطلاعات زیادی از نامزدش و خانواده خودش نوشته شده بود کاغذ بعدی رو دید که آدرس محل کار دست مزد های پدرش رو دید
آدرس محل کار نامزدش هم توی آون نوشته شده بود و این جین رو نگران میکرد

کاغذ بعدی درباره برادرش بود ولی این عجیب بود
چون توی زمان مرگش نوشته شده بود 5 اکتبر
و الان 3 اکتبر بود این یعنی چی؟
نکنه که این آدم خطرناکی باشه و بخواد به خانوادش آسیب بزنه

به آون مرد نگاه کرد و تونست پوزخندش رو ببینه

€ اینا یعنی چی؟

# یعنی اینکه اگر با من ازدواج نکنی تاریخ مرگ بقیه ازای خانوادت رو مینویسم و برادرت پس فردا جونش رو از دست میده

این رو گفت و رفت
جین با این حرف مرد شوکه زده بود
چکار باید میکرد؟ آیا راه فراری بود؟

از روی صندلیش بلند شد و
سریع به نامزدش نایون زنگ زد

_ سلام عز...

€ نایون سریع چمدونت ببند باید بریم

_ چی شده جین داری منو میترسونی

€ یه روانی ما رو تهدید کرده باید هرچه زودتر فرار کنیم

_ باشه

€ سریع

این رو گفت و قطع کرد و سریع به مادرش زنگ زد

_ بله پسرم

€ مامان سریع برو وسایل خودت و بابا رو و برادر رو جمع کن

_ چرا چی شده

€ مامان لطفا یکی میخواد ما رو بکشه سریع وسایلا رو جمع کن من همراه پدر و برادر میام دنبالتون

_ باشه پسرم

سریع قطع کرد و از محل کارش بیرون رفت
توی ماشینش نشست و به سمت محل کار پدرش رفت تا اینکه رسید سریع پیاده شد
و به سمت پدرش دوید
پدرش کارمند کارخونه بود سریع با اجازه صاحب کارش به دروغ اینکه مادرشون به مشکل خورده
رفتن و با پدرش به سمت محل کار برادرش رفت

بعد از اینکه کامل به پدر و برادرش توضیح داد به سمت  خونه رفت و مادرش سوار شد و چمدونا رو گذاشت داخل ماشین و سریع نامزدش رو هم سوار کرد به فرودگاه رفتن ولی چند تا ماشین دیگه هم اونا رو تعقیب میکرد

بلاخره به کوچه ای پیچید و همه پیاده شدن و دویدن به سمت یه راه پله که به پشت بوم میرسید
از پله ها بالا رفتن پشت سرشون افراد دیگه ای هم اونا رو دنبال میکرد

توی راه پدرش لیز میخوره و میوفته
جیم سریع به پدرش کمک میکنه که بلند بشه
همه خانوادش اونور پشت بوم منتظر شون بودن
پدرش و به سمت اونا فرستاد ولی افراد سیاه پوش دنبال جین بود نه خانوادش

به برادرش گفته بود اگر جدا شدن برن به خونه مادربزرگشون توی دهکده

همینطور میدوید که به یه کوچه بن بست رسید
و همین که برگشت همون مرد رو دید
آون مرد یه دستمال جلوی دهن جین گرفت و بعدش جین بیهوش شد
.
.
.
وقتی چشاش رو باز کرد درد بدی رو توی کمرش احساس کرد
هیچ لباسی توی تنش نبود و تمام بدنش کبود بود و پر جای شلاق
یکم که فکر کرد تازه به یادش آومد که آون مرد بزور مستش کرده بود و باهاش خوابید
به پایین تنش نگاه کرد که دید یه دیلدو بزرگ داخلشه میخاست درش بیاره که صدایی از اونور اتاق شنید

# حق نداری درش بیاری
.
.
.
بعد از آون شب به طرز باور نکردنی ای باردار شد
بچش وقتی به دنیا آومد پسر بود
یه شب به خونشون حمله شد و پسرش مرد
جین برای اولین بار به خاطر بی فکر بودنش گریه کرد بچش مرد و این خیلی براش دردناک بود

بعد از آون نامجون سرد بود سردتر شد
این بار خود جین پیشنهاد داد که باردارش کنه
بچش سالم به دنیا آومد دوتا دختر خوشگل و سالم
نامجون حساس تر از قبل شد و حسابی از جین و دخترهاش مواظبت میکرد
بهترین ها رو برای جین و بچه هاش فراهم میکرد
جین هم میدونست که نمیتونه فرار کنه پس زندگیش رو پذیرفت و با همه بد اخلاقی های نامجون کنارش موند

(( پایان فلش بک ))

€ بعد اینکه دختر دومم به دنیا آومد عاشق زندگیم و نامجون شدم دیگه نخاستم فرار کنم
برعکس برای به دست آوردن این زندگی شکر گذار هم بودم و میخوام تنها آرزوی نامجون رو برآورده کنم میخوام بهش یه پسر بدم

* جیمین تو خودت داستان های ما رو شنیدی
تو وضعت از هردوی ما بهتره جونگکوک درسته که بیماره ولی تورو خیلی دوست داره
شاید باورت نشه ولی جونگکوک تو رو ندزدید
و منتظرت موند حتی نامجون گفت که دیگه پشت تو رو ول کنه ولی جونگکوک این کار رو نکرد
باهاش مهربون باش درسته که ازش متنفری ولی باور کن اگر خودت یکم باهاش مراعات کنی و یه مدت باهاش زندگی کنی عاشقش میشی
وضعیتت که از نا بدتر نیست ما تو شرایط بدی عاشق شدیم ولی تو از همین مهربونی هاش استفاده کن و عاشقش شو چون اگر عصبانی شد شاید کاری رو بکنه که خودت هم دوست نداری

جیمین میدونست یونگی در مورد چی حرف میزنه
ولی امکان نداشت که عاشق جونگکوک بشه
باید یه کاری میکرد که بتونه از شرش خلاص شه
و تا جایی که میتونست نباید عصبانیش میکرد
چون نمیخاست بلایی که سر یونگی و جین آومده
سر آون هم بیاد

_______________________________________

شرط ووت 35 تا کامنت 35 تا

you are just mineWhere stories live. Discover now