20

1.1K 177 14
                                    

بچه ها معذرت میخوام دیر اپ کردم

سرم شلوغ بود لطفا منو ببخشید بچه ها

_______________________________________

جونگکوک و نامجون و تهیونگ با محافظ ها و یه عالمه افراد باند نامجون و تهیونگ حاضر شدن و رفتن به سمت عمارت سهون.. رفتن تا جین رو پیدا کنن

جیمین هم تو خونه لیسا بود... جونگکوک آورده بودتش اینجا تا جاش امن باشه

لیسا هم تو اتاق داشت با کسی صحبت میکرد

جیمین حسابی حوصلش سر رفته بود رفت دنبال لیسا ولی وقتی در رو باز کرد دید لیسا داره روی چند چیز کار میکنه

لیسا هم دستپاچه شد و سریع برگشت به طرف جیمین و سعی کرد تا آون پاکت ها رو مخفی نگهداره

§ جیمین اینجا چی کار میکنی؟

جیمین یکم با دقت بیشتری به پشت لیسا نگاه کرد و پاکت آشنایی دید...جلو رفت و لیسا رو پس زد و پاکت رو پاره کرد
...چیزی هم که داخلش دید شکش رو به یقین تبدیل کرد

+ اینا.. اینا همون..

لیسا پاکت رو گرفت... نگاه شرمنده ای به جیمین انداخت سریع دور شد

+ اینا کار تو بود؟ تو اینا رو ساختی

جیمین شوکه شده بود... درک نمیکرد شرایط رو...
اصلا چرا باید هی پشت سر هم اتفاقات بد بیوفته

§ اره من اینا رو ساختم... اولش فقط یه ایده بود تا خانواده های همجنسگرا بتونن بچه دار بشن و بچه خودشونو بزرگ کنن ولی بعدش نامجون صحنه سازی کرد که من توی آتیش سوزی مردم...
اینجا منو زندانی کرد...التماسش میکردم که بزاره برم ولی اجازه نداد...
یکم بعدش که این کیسه رحم رو ساختم نامجون نقششو عملی کرد و رفت و جین رو دزدید...
میخاست تستش کنه ببینه واقعا کار میکنه یا نه...بعدش هم جین حامله شد

جیمین که داشت به حرف های لیسا گوش میداد روی کاناپه اتاق نشست

+ بعدش چی شد؟

لیسا هم روی کاناپه کنار جیمین نشست...نمیدونست برای چی داره اینارو به جیمین میگه و چه خطری براش داره...مهم هم نبود...
مهم این بود که داشت بلاخره خودشو از این راز ها و نگفتن ها آزاد میکرد...راحت میشد

§ التماسش کردم بزاره برم...کسی که عاشقش بودم آون بیرون منتظرم بود ولی نامجون برای اینکه منو اینجا زندانی کنه کشتش...عشقمو کشت.. ازم گرفتش

اشکاش دونه دونه ریخت و جیمین برای اینکه دختر رو اروم کنه بغلش کرد...دلش خیلی برای این دختر میسوخت

§ بعدش.. بعدش هم من میخاستم کاری کنم که آون پشیمون بشه و به غلت کردن بیوفته...من از همه بهتر میدونستم که چقد نامجون پسر دوست داره پس آون شب آدرس خونه نامجونو برای سهون ایمیل کردم و گفتم که نامجون وارث داره...
اونم بهم قول داد که نجاتم میده فقط به شرطی که نزارم خانواده جعون صاحب بچه پسر بشن...
من قبول کردم و توی کیسه های رحم تخمک هایی گذاشتم که بچه دختر بشه
به نامجون هم میگفتم که مشکل از خود جین و یونگیه

you are just mineWhere stories live. Discover now