Cherry Lips - Part 17

2.4K 298 7
                                    

"آیی حالا چه غلطی بکنم جیمین آبروم رفت جلوش حتی روم نمیشه باهاش رو در رو بشم"
این حرفا رو تهیونگ داشت میزد و همزمان سرش رو به میز میکوبید.
کارای اون شبی که مست کرده بود رو تازه به یاد آورده بود و داشت دیوونه میشد.
آبروش حسابی جلوی کسی که دوسش داشت رفته بود!!
دستشو روی شونه ی تهیونگ گذاشت و سعی کرد آرومش کنه.
_آروم باش ته...باور کن شاید اونطور که تو فکر میکنی نباشه شاید اصلا نامجون اهمیتی به این موضوع نداده باشه...بالاخره هرچی باشه مست بودی اون اینو درک میکنه
تهیونگ_وای نه...شک ندارم همه چیزو یادشه مطمئنم اگه بحثش پیش بیاد حسابی مسخرم میکنه
جیمین_تو دیگه راجب نامجون فکرای بیخودی میکنی...برای چی باید بهت بخنده دیوونه؟...طرف با چشم خودش دیده که تو توی مستی یه کارایی کردی بعد بیاد از عمد مسخرت کنه؟!...فقط عوضیا میتونن این کارو بکنن که مطمئنم نامجون از اون دسته نیست دیگه چند ماهه شناختیمش!
تهیونگ سرش رو بالا گرفت و نگاهی به ساخت اولیه ی مجسمه ی جیمین انداخت.
با ابرو بهش اشاره کرد و گفت:
_بالاخره داری کاراشو میکنی
جیمین لبخندی زد و جواب داد:
_آره...میخوام بهترین مجسمه ای که میسازم از جونگ کوک باشه
تهیونگ_باهاش حرف نزدی؟
با به یاد آوردن اون شب خندید و گفت:
_اگه واست تعریف کنم میمیری از خنده
تهیونگ_زودباش تعریف کن ببینم چیشده
جیمین دستی توی موهاش کشید و شروع کرد به تعریف کردن اون شب.
بعد از چند دقیقه گفت:
_خلاصه که...اگه اون فیلمو نمیدیدم ممکن بود کار به اونجا نکشه
تهیونگ_پسر باورم نمیشه هورنی شدی رفتی پیش داییت؟...خیلی شانس آوردی که عاشقته وگرنه هرکی دیگه بود باج میگرفت و میرفت میذاشت کف دست خواهرش
جیمین_تقصیر خودش بود...اون روز توی شرکت خیلی جذاب شده بود...وقتی داشتم فیلم میدیدم همش تصویرش میومد جلوی چشمام
تهیونگ_خیلی خوشحال شدم از اینکه فهمیدم رابطتونو شروع کردین...یکم عجیب بود ولی خوشحال شدم
جیمین_این قضیه بین خودمون بمونه ها
تهیونگ_چند بار رازاتو پیش بقیه فاش کردم که اینطوری میگی
جیمین_لازمه یادآوری کنم که جلوی نامجون کنترلی روی زبونت نداری؟
تهیونگ_وای...من دیگه جلوی نامجون روی هیچ چیزم کنترل ندارم وگرنه اونطوری آبروم نمیرفت
با دستاش صورتش رو پوشوند و لب زد:
_دارم عقلمو از دست میدم
جیمین آهی کشید و سرش رو بالا گرفت که نگاهش افتاد به نامجون.
داشت بهشون نزدیک و نزدیکتر میشد!
جیمین_نامجون داره میاد
تهیونگ بدون اینکه دستاشو از جلوی صورتش برداره غر زد:
_سر به سرم نذار جیمین
جیمین_باور کن داره میاد شوخی نمیکنم
نامجون رسید سر میز و سلام کرد که تهیونگ با تعجب دستاشو از روی صورتش برداشت و بهش نگاه کرد.
جیمین_چطوری نامجون؟...همه چی خوب پیش میره؟
نامجون_خوبم...آره همه چی خوبه...شماها چیکار میکنین با پروژه ی آخر ترمتون؟
جیمین به مجسمه ای که تازه شروعش کرده بود اشاره کرد و لب زد:
_تازه شروع کردم...ولی خوب میشه مطمئنم
نامجون سری تکون داد و به تهیونگ نگاه کرد.
_تو چی تهیونگ؟...تو کاری نکردی؟
با استرس به نامجون نگاه کرد و من من کنان جواب داد:
_آمم...طرحمو انتخاب کردم...امروز فردا شروع میکنم
در حالی که از جاش بلند میشد گفت:
_من میرم دستشویی و بیام
نامجون به رفتنش نگاه کرد و بعد رو به جیمین کرد:
_دو سه روزه همش ازم فرار میکنه...ناراحتش کردم؟
جیمین خندید و جواب داد:
_از من نشنیده بگیر ولی بخاطر شبی که باهم کلاب بودین و مست بوده ازت خجالت میکشه
نامجون_همین؟...لعنتی فک کردم من ناراحتش کردم!
سریع از اونجا فاصله گرفت و دنبال تهیونگ رفت.
چرا تهیونگ بخاطر مستی اون شبش باید انقد خجالت میکشید؟!
توی راهرو تهیونگ رو دید که سریع سمتش رفت و صداش زد.
تهیونگ با شنیدن صداش سرعت راه رفتنش رو بیشتر کرد تا یه جوری از دست نامجون فرار کنه.
با چند قدم بلندی که برداشت سریع به تهیونگ رسید؛ دستشو گرفت و متوقفش کرد و گفت:
_تهیونگ صدامو نمیشنوی یا خودتو زدی به اون راه؟
تهیونگ چرخید و زیر لب زمزمه کرد:
_معذرت میخوام
نامجون_واقعا بخاطر اونشب داری اینطوری ازم فرار میکنی؟!...مگه چیکار کردی که بخاطرش فرار میکنی؟
تهیونگ_میشه راجب اون شب حرف نزنیم؟
نامجون_نه نمیشه...دو سه روزه هرچی میام پیشت ازم فرار میکنی...فک میکنی بخاطر اون شب مسخرت میکنم؟...ینی من از نگاه تو انقد عوضی ام؟!
تهیونگ سریع گفت:
_نه نه...نامجون من نمیخواستم سو تفاهمی پیش بیاد...اینطور که فک میکنی نیست من فقط...بخاطر کارای اون شبم خجالت میکشیدم باهات رو در رو بشم آخه...بچه ها میگفتن اصلا کارای جالبی نمیکردم
دست یخ زدش همچنان توی دست نامجون بود و این استرسش رو کمی بیشتر میکرد.
این نزدیکیشون داشت دیوونش میکرد!
نامجون_نیازی نیست خجالت بکشی...کاری نکردی تهیونگ انقد از من فاصله نگیر...باور کن من همش فک میکردم من ناراحتت کردم که اینطوری ازم دور شدی
تهیونگ_معذرت میخوام...قصد بدی نداشتم
نامجون_حالا میای بریم هات چاکلت بگیریم؟
تهیونگ_بریم!
ایمیلی که آماده کرده بود رو ارسال کرد و به صندلیش تکیه داد.
نگاهی به ساعت انداخت و موبایلش رو از روی میز برداشت.
چند ساعتی میشد که از جیمین خبر نداشت، بهتر بود یه زنگ بهش بزنه.
شمارش رو گرفت و منتظر شد.
خیلی طول نکشید که تماس وصل شد و صدای جیمین توی گوشش پیچید.
_سلام
لبخندی زد و جواب داد:
_سلام کوچولوی من...خوبی؟
جیمین_خوبم...صداتو شنیدم بهترم شدم
جونگ کوک_دانشگاهی؟
جیمین_اوهوم توی کارگاه نشستم دارم روی مجسمم کار میکنم
جونگ کوک_آخ...انقد تعریفشو میکنی دلم میخواد هرچه زودتر تموم بشه و ببینمش!
جیمین_مطمئن باش قراره خیلی جذاب بشه...وقتی تموم شد و دیدیش میفهمی چرا اینو میگم
جونگ کوک_خب تو اینجوری میگی من طاقتم کم میشه
جیمین_نه یکم دیگه تحمل کن
به صندلیش تکیه داد و پرسید:
_کی میای اینجا عشقم؟
جیمین_بیام شرکت؟
جونگ کوک_نکنه نمیخواستی بیای؟
جیمین_چرا چرا...یکم دیگه روی مجسمه کار کنم بعدش میام
جونگ کوک_ینی دقیقا چه ساعتی...انتظار واسم سخته بیبی
جیمین_یک ساعت دیگه پیشتم قول میدم
جونگ کوک_باشه کوچولو منتظرتم!
______
از کار کردن با لپتاپش دست کشید و به صندلیش تکیه داد.
خسته شده بود و حس میکرد حالام که قراره جیمین بیاد پیشش زمان داره دیرتر میگذره و باهاش لج میکنه!
آهی کشید و از جاش بلند شد. کش و قوسی به بدنش داد و راه افتاد به یمت در اتاق تا بره بیرون و یه قهوه برای خودش درست کنه.
رسید به وسط اتاق که در اتاقش به صدا دراومد.
سر جاش ایستاد و گفت:
_بیا تو
در باز شد و جیمین با دوتا کاپ آیس آمریکانویی که دستش بود وارد اتاق شد.
_سلام...من اومدم!
لبخندی زد و جواب داد:
_خوشومدی عزیزم
جلوتر رفت که جونگ کوک دستاشو براش باز کرد.
از خدا خواسته خودشو توی بغل جونگ کوک انداخت و گفت:
_خسته نباشی!
جونگ کوک_حالا که تو اومدی دیگه خسته نیستم بیب
جیمین سرشو بالا گرفت و گفت:
_بوسم کن
خندید و سرش رو خم کرد و بوسه ی گرمی روی لبای جیمین زد.
ازش جدا شد و یکی از کاپ های قهوه رو به سمتش گرفت و گفت:
_آیس آمریکانو گرفتم...بخور خستگیت رفع بشه
جونگ کوک_ممنونم کوچولوی شیرینم!
جیمین_دلت واسم تنگ شده بود؟!
جونگ کوک_داشتم دیوونه میشدم...اصلا تمرکز نداشتم روی کار
لبخندی زد و دوباره جونگ کوک رو بغل کرد.
_منم خیلی دلم تنگ شده بود!

ادامه دارد...

🍒Cherry Lips 💋Where stories live. Discover now