Cherry Lips - Part 24

1.9K 256 14
                                    

ساعتش رو دور مچش بست و برای آخرین بار به تصویر خودش توی آینه نگاه کرد.
موهاش رو به سمت بالا حالت داده بود و صورت جذابش مردونه تر و جذابتر بنظر میرسید.
از عطر تلخش به لباسش زد و وسایلش رو از روی میز برداشت تا بره.
خواست از اتاق خارج بشه که دستای یه نفر دورش حلقه شد و مانع چرخیدنش شد.
_صب بخیر عشقم
با دیدن جثه ی ظریفش که کاملا پشت سرش پنهان شده بود از داخل آینه لبخند عمیقی زد و جواب داد:
_صب بخیر بیبی من!
دستای جیمین رو از خودش جدا کرد تا بتونه به سمتش برگرده.
چرخید و بهش خیره شد:
_صبحانه روی میز حاضره کوچولو...برو بخور منم میرم شرکت
بوسه ی گرمی روی پیشونیش زد و خواست ازش فاصله بگیره که جیمین دستش رو گرفت.
_امروز دانشگاه نمیرم میخوام باهات بیام شرکت
جونگ کوک_بیبی یه جلسه ی مهم دارم باید زود برم
جیمین_زود صبحانمو میخورم صبرکن باهم بریم لطفا
سری تکون داد و صورت جیمین رو به آرومی نوازش کرد.
_باشه کوچولو...زودباش
سریع لباساشو پوشید و وقتی صبحانش رو خورد با عجله دنبال جونگ کوک رفت.
توی مسیر شرکت بودن که با کنجکاوی پرسید:
_جلسه ی مهمتون راجب چیه؟
در حالی که حواسش به مسیر جلوش بود جواب داد:
_با یه اکیپ تاجر ایتالیایی جلسه داریم...اگه موفق بشم باهاشون معامله کنم حتی زودتر از چیزی که انتظارشو داریم شرکت کلا مال من میشه
جیمین_پس امیدوارم موفق بشی...منم میتونم توی جلسه شرکت کنم؟
جونگ کوک_معلومه عشقم...تو دیگه الان خیلی چیزا از کار شرکت بلدی پس مانعی نداره
جیمین_تموم تلاشمو میکنم که برات مفید باشم
انگشتاشو زیر چونه ی جیمین کشید و لب زد:
_وجود تو برام خیلی ارزش داره کیوتی...دانشگاهت که تموم بشه خیالم راحته که مدام پیش خودمی و توی شرکت باهمیم عزیزم...تو که باشی اعصابم آرومه و استرس کار اذیتم نمیکنه
جیمین_یعنی...وقتی من نیستم استرس میگیری؟
جونگ کوک سری به نشونه ی مثبت تکون داد و گفت:
_خیلی زیاد
جیمین_پس باید زودتر دانشگاهم تموم بشه
مکث کوتاهی کرد و بعد از چند ثانیه روی موهای جونگ کوک زوم کرد.
_راستی فک نکن قصر در رفتیا...دیشب چیزی نگفتم چون نمیخواستم دعوا کنیم...برای چی رفتی موهاتو کوتاه کردی هان؟
جونگ کوک سرش رو کمی خم کرد و به گردن قرمزش اشاره کرد.
_خیلی اذیت میکرد...گردنم عرق سوز شده...منم رابطه ی خوبی با بستن موهام ندارم برای همین تصمیم گرفتم کوتاهش کنم...
چینی به چونش داد و دستش رو به آرومی پشت گردن جونگ کوک کشید.
_خیلی قرمز شده...چرا توی خونه بهم نگفتی تا برات یکم پماد بزنم؟
جونگ کوک_یادم نبود بیبی
جیمین_میخواستم غر بزنما حیف که اینطوری شدی و دلم سوخت
خندید و جواب داد:
_اگه دوس داری میذارم دوباره بلند بشه بیبی عصبی نشو
جیمین_نه نمیخوام اذیت بشی...تابستون داره میاد و هوای گرم اذیتت میکنه
______
مشغول چک کردن قرارداد بود و از طرفی به مکالمات حضار جلسه گوش میداد.
با شنیدن صدای جیمین که داشت به راحتی با ایتالیایی ها به زبان انگلیسی حرف میزد و توجیهشون میکرد سرش رو بالا گرفت.
با تعجب بهش نگاه کرد و به دقت به حرفاش گوش داد.
با اینکه مدت زیادی از یاد گرفتن کارش نگذشته بود خوب بلد بود چطوری با مشتری های شرکت حرف بزنه و متقاعدشون کنه!
وقتی جیمین حرفاشو تموم کرد رو به اکیپ کرد و به انگلیسی گفت:
_با توضیحات کاملی که جناب پارک دادن فک نمیکنم حرفی مونده باشه که من بزنم آقایون...امیدوارم متقاعد شده باشید
یکی از اون مرد ها چند لحظه ای وقت گرفت و با بقیه ی اکیپ مشورت کوتاهی کرد.
وقتی به نتیجه رسیدن سرش رو بالا گرفت و رو به جونگ کوک گفت:
_امیدوارم معامله ی خوبی واسمون باشه
این حرفش که نشونه ی قبول کردن معامله رو میداد حسابی جونگ کوک رو خوشحال کرد.
قرارداد رو امضا کرد و به اون اکیپ تحویل داد تا اونا هم امضاش کنن...
با نگاهی پر از افتخار به جیمین خیره شده بود و لحظه ای ازش چشم برنمیداشت.
دستش رو زیر چونش گذاشته بود و توی سکوت بهش نگاه میکرد.
با حس سنگینی نگاهی روی خودش سرش رو بالا آورد و با دیدن جونگ کوک که اونطور بهش خیره شده بود، ابروهاش رو بالا انداخت و پرسید:
_یک ساعته هیچی نمیگی چیشده؟
جونگ کوک_من باید با تو چیکار کنم کوچولو؟
جیمین_چطور؟توی جلسه خرابکاری کردم؟!
جونگ کوک_خرابکاری؟!...نه بیبی...کارت حرف نداشت
جیمین_مسخرم که نمیکنی هان؟
روی پاش ضربه زد و با سرش اشاره کرد:
_بدو بیا اینجا ببینم
از جاش بلند شد و با عجله سمتش رفت.
جونگ کوک دستش رو گرفت و کشیدش سمت خودش، آروم روی پاهاش نشوندش و دستاشو دور کمرش حلقه کرد.
_برای چی باید مسخره کنم آخه بیبی؟...تو کارتو عالی انجام دادی و من واقعا بهت افتخار میکنم...اصلا فکرشم نمیکردم بتونی انقد خوب باهاشون حرف بزنی
خم شد و صورتش رو به صورت جونگ کوک نزدیکتر کرد.
_باهوش بودن و زرنگ بودنم به دایی جذابم رفته
جونگ کوک_ای جونم...اینطوری زبون میریزی بیشتر دیوونت میشم عشقم
جیمین رو بیشتر به خودش چسبوند و لباشو به لبای جیمین نزدیکتر کرد.
قبل از اینکه لباشون روی هم قرار بگیرن جیمین کمی سرش رو عقب کشید و گفت:
_اگه کسی بیاد توی اتاق چی؟
نگاه خمارش رو به چشمای جیمین دوخت و جواب داد:
_هرکی بی اجازه وارد اتاق بشه و مزاحم خلوتم با بیبیم بشه قلم پاشو خورد میکنم!
خندید و بدون معطلی لباش رو روی لبای جونگ کوک فشرد.
دستای جونگ کوک به آرومی بدنش رو نوازش میکردن و همین باعث میشد حسابی سست و بی حال بشه.
از لمس شدن توسط جونگ کوک به شدت لذت میبرد.
به بوسه ی عمیق و گرمشون خاتمه داد و لباشو به گوش جونگ کوک نزدیک کرد.
با صدای آرومی گفت:
_بیش از این نباید ادامه بدیم...اینجا جاش نیست
خواست عقب بکشه که حلقه ی دستای جونگ کوک دور کمر خوش فرمش محکمتر شد.
_همینجا بشین کوچولو...حتی اگرم کاری نکنیم باید روی پاهام بشینی
جیمین_قبوله
موهای جیمین رو به بازی گرفت و گفت:
_وقتی از امیلی جدا بشم باید باهم جشن بگیریم بیبی
جیمین_شدیدا موافقم...بالاخره آزاد میشی پس باید یه جشن بگیریم
دست جیمین رو توی دستش گرفت و بوسه ای روش زد.
_نظرت چیه بعد از طلاق دادنش دو نفری بریم فلورانس؟
ابروهاش رو بالا انداخت و با ذوق گفت:
_واقعا میریم؟...همیشه دوس داشتم برم اونجا و موزه هاشو بگردم...عاشق اینم که مجسمه هاشونو ببینم
جونگ کوک کمی صداشو صاف کرد و لب زد:
_البته...مجسمه هاشون یکم ناجورن ولی خب...فک میکنم تماشای آثار هنری میتونه خوشحالت کنه
جیمین کمی فکر کرد و گفت:
_ببین فلورانس خیلی خوبه اما...برای اینکه جشن بگیریم بهتر نیست بریم یه جای قشنگ تر؟
جونگ کوک_مثلا کجا عزیزم؟!
جیمین_مثلا ونیز...دیدن موزه ها و آثار هنری باشه برای یه وقت دیگه...بعد از جدایی از اون زنیکه باید بری یه جایی که بهت خوش بگذره و ریلکس کنی
جونگ کوک_پیشنهاد خوبیه بیبی...پس میریم ونیز
جیمین_عالیه!

ادامه دارد...

🍒Cherry Lips 💋Where stories live. Discover now