Cherry Lips - Part 23

1.9K 258 12
                                    

از داخل کشوی میزش پوشه هایی که از دیروز گذاشته بود رو درآورد و روی میز گذاشتشون. بازشون کرد و مشغول چک کردن گزارش بارنامه ها و مبادلات جدید شد.
این اواخر انقدر سرش شلوغ شده بود که حتی وقت سر خاروندن پیدا نمیکرد.
شرکت حسابی پیشرفت کرده بود و مشتری های خاصی درخواست همکاری میدادن.
این اتفاقات میتونست جونگ کوک رو به اون چیزی که میخواد نزدیک و نزدیکتر کنه!
در اتاقش به صدا دراومد که بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت:
_بیا تو
در باز شد و پسرک شیطون و دوست داشتنی سرش رو کمی آورد داخل.
جیمین_رئیس جون میتونم بیام داخل؟
سرش رو بالا گرفت و با زدن لبخندی گفت:
_بیا داخل کیوتی!
وارد اتاق شد و بعد از اینکه در رو بست به سمت میز جونگ کوک راه افتاد.
_خسته نباشی
روان نویس طلایی رنگش رو روی کاغذای جلوش گذاشت و نگاهش رو به جیمین دوخت:
_با وجود تو دیگه خسته...
با دیدن چند تار از موهای جیمین که از زیر کلاهش مشخص بود حرفش نیمه تمام باقی موند.
اخمی کرد و لب زد:
_کلاهتو بردار ببینم
کلاهش رو برداشت و با ذوق دستی توی موهای قرمزش کشید و گفت:
_موهامو رنگ کردم...قشنگ شده؟
از جاش بلند شد و قدمای بلندش رو به سمت جیمین برداشت و توی یه قدمیش ایستاد.
منتظر توی چشماش نگاه کرد و با دیدن اخماش کمی مضطرب شد.
جونگ کوک_موهاتو رنگ کردی بدون اینکه به من بگی
خندید و در جواب گفت:
_یااا انقد بزرگش نکن یه رنگه دیگه
چشماشو بست و در حالی که سعی میکرد عصبانیتش رو کنترل کنه گفت:
_جیمین...من واقعا بدم میاد بدون اجازم توی صورتت یا موهات تغییری ایجاد کنی...چرا این کارو کردی؟
مکث کوتاهی کرد و با من و من گفت:
_من...فک نمیکردم انقد حساسیت نشون بدی جونگ کوک...حالا چیزی نشده که چرا انقد عصبانی میشی
کمی صداشو بالا برد و جواب داد:
_مگه رنگ طبیعی موهات چش بود که رفتی اینطوریش کردی هان؟...چرا قبلش با من مشورت نکردی جیمین این لجبازیات آدمو دیوونه میکنه
وقتی صدای بلند و عصبی جونگ کوک رو شنید ناخواسته ترسید و چشماشو بست.
قدمی به سمت عقب برداشت و به آرومی گفت:
_اگه خوشت نیومد کافی بود با آرومی بگی دوسش نداری...نیازی نیست اینطوری داد بزنی
بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه سمت در رفت و فورا از اتاق خارج شد.
وقتی جیمین رفت چند لحظه همونطوری وسط اتاق ایستاد و به در خیره شد.
دستی روی صورتش کشید و نفسش رو عصبی بیرود داد.
نباید اینطوری ناراحتش میکرد و بهش ضد حال میزد!
ذوقش رو از بین برده بود و حالا حسابی پشیمون شده بود...
پوفی کرد و دستش رو پشت گردنش کشید که متوجه شد حسابی عرق کرده.
هرچی هوا گرم تر میشد این موهای بلند بیشتر آزارش میداد!
کنار میزش ایستاد و تلفنش رو به تلفن منشیش وصل کرد.
_یی سو شی برام نوبت آرایشگاه بگیر لطفا
یی سو_برای وه روزی قربان؟
جونگ کوک_همین امروز...سریعترین زمان ممکن
یی سو_همین الان انجامش میدم
تشکر کرد و تماس رو قطع کرد.
پشت میز نشست و باقی کاراش رو انجام داد اما فکرش همچنان پیش جیمین بود.
باید از دلش در میاورد اما راهی به ذهنش نمیرسید!
موبایلش رو برداشت و شماره ی نامجون رو گرفت.
دوست صمیمی دیگه ای نداشت برای همین میخواست از نامجون کمک بگیره.
_جونگ کوک...حالت چطوره؟
جونگ کوک_خوبم نامجون تو چطوری؟
نامجون_منم خوبم...مشغول پروژه ی دانشگاهم
جونگ کوک_زیاد وقتتو نگیرم...میخواستم بهم پیشنهاد بدی
نامجون_راجب چی؟
جونگ کوک_یه اتفاقی افتاد که جیمین از دستم ناراحت شد...میخوام خیلی سریع از دلش در بیارم ولی نمیدونم چیکار کنم که منو ببخشه...میشه کمکم کنی؟
کمی فکر کرد و جواب داد:
_بهترین راهش اینه که یه چیزی که خیلی دوست داره واسش بخری یا براش گل ببری و عذرخواهی کنی...هدیه میتونه خوشحالش کنه فک کن ببین چی دوست داره براش بخر
جونگ_باشه ممنون...مزاحمت نشم به کارت برس
نامجون_کاری نکردم...فعلا
تماس رو قطع کرد و به سرعت مشغول گشتن توی فروشگاه های آنلاین شد.
حسابی همه ی صفحات رو زیر و رو کرد تا در نهایت چشمش به صفحه ی فروشگاهی که دوربین های پولاروید میفروخت افتاد.
شاید این میتونست یه هدیه ی خوب برای جیمین باشه!
مطمئن بود جیمین این نوع دوربین رو نداره پس انتخاب خوبی بود...
با فروشنده هماهنگ کرد و ازش خواست دوربین رو آماده کنه تا یکی دو ساعت دیگه بره و تحویل بگیره.
تلفن روی میزش زنگ خورد و جونگ کوک با دیدن شماره ی مخصوص منشی سریع جواب داد.
جونگ کوک_میشنوم
یی سو_قربان برای یک ساعت دیگه وقت آرایشگاه رو هماهنگ کردم...لوکیشن رو براتون میفرستم
جونگ کوک_خوبه...ممنون
گوشی رو گذاشت و بلند شد.
وسایلش رو از روی میز برداشت و سریع از اتاق خارج شد.
رو به یی سو کرد و گفت:
_من زودتر میرم یکم کار دارم...اگه گزارش جدیدی داشتیم بفرست به ایمیلم
یی سو_چشم قربان
با عجله بیرون رفت و سوار آسانسور شد.
...
از فروشگاه خارج شد و به سمت ماشین رفت.
سوار شد و باکس هدیه رو روی صندلی گذاشت.
امیدوار بود جیمین از گرفتن این هدیه خوشحال بشه!
ماشین رو روشن کرد و با سرعت به سمت خونه راه افتاد.
دل تو دلش نبود که دوربین رو زودتر به جیمین بده و ازش عذرخواهی کنه.
از شدت خستگی، ناخواسته باهاش بد رفتار کرده بود...
رمز در رو وارد کرد و رفت داخل.
همینطور که در رو میبست صدا زد:
_جیمین؟...کجایی؟
با دیدن تی وی که روشن بود جلوتر بود و سرک کشید تا در نهایت جیمین رو درحالی که روی کاناپه دراز کشیده بود پیدا کرد.
_اینجایی بیبی!!
کاناپه رو دور زد تا رو به روی جیمین قرار بگیره اما با دیدن صورت خیسش شوکه شد.
جعبه ی هدیه رو روی میز گذاشت و سریع جلوی جیمین زانو زد.
_عشقم داری گریه میکنی؟
دستش رو روی گونه های خیسش کشید و لب زد:
_گریه نکن بیبی...معذرت میخوام که ناراحتت کردم...لطفا گریه نکن
دماغشو بالا کشید و با صدای ضعیفی گفت:
_موهامو دوسش نداری نه؟...فردا میرم رنگ مشکی میزنم روش
دستی روی موهاش کشید و جواب داد:
_موهات خیلی قشنگ شده کوچولو...من فقط گفتم ای کاش قبلش بهم میگفتی عزیزم...فک میکردم حق اینو دارم که نظر بدم ولی خب...اشتباه کردم بیبی...ناراحتت کردم منو ببخش
بغضش بیشتر شد و اشکای گرم و تازه ای جایگزین قبلیا شدن.
جیمین_اینطوری نگو...معلومه که حق داری نظر بدی...اشتباه از من بود بدون اینکه بپرسم رفتم این کارو کردم...معذرت میخوام...چون قبلا بدون اینکه به کسی بگم این کارارو میکردم عادت کردم...قول میدم دفعه ی دیگه قبلش باهات مشورت کنم!
پیشونی جیمین رو بوسید و زمزمه کرد:
_خیلی خوشگل تر شدی عزیزم...منو ببخش که زدم تو ذوقت
قبل از اینکه جیمین چیزی بگه چرخید سمت میز و جعبه رو برداشت.
به سمت جیمین گرفتش و گفت:
_برای جبرانش یه هدیه ی کوچولو برات خریدم عزیزم
لبخندی زد و جعبه رو از جونگ کوک گرفت.
درش رو باز کرد و با دیدن کارتون مخصوص دوربین پولاروید با تعجب به جونگ کوک نگاه کرد.
_این واقعا مال منه؟
جونگ کوک_معلومه بیبی
با عجله درش رو باز کرد و در آخر دوربین آبی رنگ و کیوتش رو درآورد.
حسابی بهش نگاه کرد و با خوشحالی گفت:
_این خیلی خوشگله...خیلی دوسش دارم
دستشو نوازشگونه روی صورت جیمین کشید و گفت:
_حالا منو میبخشی عشقم؟
خم شد و محکم جونگ کوک رو بغل کرد.
_دلخور نبودم که ببخشم...بابت این هدیه ی عالی ازت ممنونم...خیلی خیلی دوسش دارم
جونگ کوک_منو یا دوربینو
خندید و بوسه ی گرمی روی گونه ی جونگ کوک نشوند.
_تورو خیلی بیشتر دوست دارم

ادامه دارد...

🍒Cherry Lips 💋Where stories live. Discover now