part 14

6K 861 3
                                        

تهیونگ با استرس پاش رو روی زمین سالن غذاخوری میکوبید 
جایی که جونگکوک رو به روی سوکجین و تهیونگ‌ رو به روی نامزد برادرش، کیم نامجون نشسته بود .
نامجون وقتی به تهیونگ نگاه کرد لبخندی زد و اون متوجه چال لپی شد که فقط توی عکس هایی که برادرش میفرستاد دیده بود.
تهیونگ‌لبخند معذبی زد و به صندلی تکیه داد
_ من فکر کردم شماها بعد از سال نو میاید
_ منم فکر میکردم با زود اومدنم سوپرایزت میکنم .. اما اونی که سوپرایز شد من بودم‌
جونگکوک با شنیدن این حرف سرش رو پایین انداخت و دست تهیونگ رو که زیر میز روی پاش قرار داشت گرفت .
_ خب هیووونگ تو باید میگفتی زودتر میای
تهیونگ‌غرغر کرد و دوباره همون لبخند معذب رو زد
سوکجین به جلو خم شد و مستقیم به صورت جونگکوک نگاه کرد " پس تو همون جئون جونگکوک، دوست پسر برادرمی؟"
جونگکوک نگاهی به پسر کرد و سرش رو به نشونه احترام کمی خم کرد " بله، از آشنایی با شما خیلی خوشحالم"
و نامجون هم به رسم احترام کار جونگکوک رو تکرار کرد 
_ من انتظار نداشتم که تو رو ..
_ هیونگ
تهیونگ حرفش رو قطع کرد و کمی چهره شرمنده به خودش گرفت " بیا دیگه در مورد این قضیه حرف نزنیم بیخیالش .. تو داری ازدواج میکنی"
و سریع به سمت نامجون چرخید
_ خب نامجون شی .. هیونگ چیزی راجب شما بهم نگفته جز اینکه وکیل هستی
نامجون سری تکون داد و به جین نگاه کرد " بله توی نیویورک مشغولم"
_ این خیلی باحالههه
تهیونگ با هیجان گفت و چشم هاش رو درشت کرد " چه جوری آشنا شدید؟؟"
سوکجین شروع به خنده کرد و نامجون تلاش کرد تا لبخند خجالتیش رو پنهان کنه " تو که خوب میدونی چقدر درگیر رسوایی میشم "
این حرف باعث شد جونگکوک گیج شده بهشون نگاه کنه .. تهیونگ به سمت دوست پسرش برگشت تا براش توضیح بده
_ جین هیونگ یه مدل که درگیر عجیب ترین رسوایی ها میشه .‌.. حتی خودمون هم نمیدونیم بعضی هاش چجوری اتفاق میفته"
جونگکوک به آرومی سری به نشونه تایید تکون داد .. واقعا از همچین چیزی خبر نداشت.. تا یادش میومد هیچ علاقه ای به دنیای مد نداشت.
_ نامجون قبلا مشاور حقوقیم بود و خیلی از رسوایی ها رو حل میکرد
نامجون نگاهی مهربون به جین انداخت" برای جین هیونگ همه اون رسوایی ها ناعادلانه بودن"
گلوش رو صاف کرد " میخواستم که کمکش کنم ولی انتظار نداشتم که عاشقش شم"
تهیونگ به میز تکیه داد " خیلی کیوووتین .. نمیدونم چطوری میتونی با هیونگ کنار بیای "
_ هیییی
تهیونگ لبخندی زد " اما برای هر دوتاتون خوشحالم "
_ تو چطور؟
جین ناگهانی پرسید و تهیونگ بهش نگاه کرد 
_ ما تو یه مهمونی همدیگرو ملاقات کردیم 
جونگکوک گفت " اون.."
_ بزار ادامشو حدس بزنم
جین با هیجان ادامه داد" اون اغوات کرد نه؟"
_ هیووونگ
تهیونگ با ناله به جین تشر زد و این باعث خنده جونگکوک و نامجون شد
_ چیه؟ وقتی تو مهمونی ها میری و کسی نظرتو جلب میکنه خوب اینکارو بلدی
تهیونگ دست جونگکوک رو گرفت و فشار ارومی بهش داد" ولی مهم اینه الان همه نگاهم به جونگکوک و بس .. گذشته رو پیش نکش"
_ اه اه نگاه کن
جین با شوخی مسخرشون کرد " چقدر لوووس"
_ یه جورایی .. اون منو فریب داد با کاراش
جونگکوک زمزمه کرد و تهیونگ جوری بهش نگاه کرد که انگار خیانت کرده

جونگکوک خندید" البته منم همینکارو کردم .. تهیونگ زیبا بود و با خودم فکر کردم که باید بهش نزدیک شم"
_و اینطوری شد که با هم دوست شدید؟
_ نه ما فقط سکس پارتنر هم بودیم
جین پلکی از تعجب زد " چی؟"
_ ما اون زمان‌دنبال رابطه نبودیم
جونگکوک مودبانه ادامه داد" اما حدس میزنم که تو طول همین رابطه شروع به دوست داشتن هم کردیم"
تهیونگ متوجه نگاه مردد جونگکوک شد و فهمید که نمیخواد از جزئیات شکل گیری دوست داشتنشون حرف بزنه
برای همین دست هاش رو فشرد و به برادر و نامزدش نگاه کرد "فکر کنم وقت برای حرف زدن داریم .. الان باید ناهار رو اماده کنیم .. مامان هامون خیلی زود میرسن"
_ اوه نگران این موضوع نباش .. زنگ‌زدم مدت زمان اقامت تو هتلشون رو بیشتر کردم
جین گفت و نگاه پر افتخاری بهشون انداخت
تهیونگ دلخور لب زد " ولی به من نگفتن"
_ حالا ول کن اینارو .. ما هردوتاتون رو برای ناهار بیرون میبریم .‌.. به یونگی هم‌ زنگ بزن بیاد من خیلی وقته ندیدمش
تهیونگ ناگهان چشم هاش برق زد " میشه همه دوستام رو خبر کنم؟"
جین نگاهی به نامجون انداخت و با دیدن لبخندش شونه ای بالا انداخت " حتما"
تهیونگ قبل از دوییدن سمت تلفن با هیجان فریادی کشید
جین نگاهی به جونگکوک انداخت" از دیدنت خوشحالم .. تهیونگ‌واقعا کنارت شاد و خوشحاله"
جونگکوک سری تکون داد" فکر میکنم برعکس باشه ... اونی که حالش خوبه منم"
اون با لبخندی گفت .. صدای ضعیف تهیونگ که خوشحالیش مشهود بود به گوش همشون میرسید

 صدای ضعیف تهیونگ که خوشحالیش مشهود بود به گوش همشون میرسید

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.
To Live |kookv|Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon