part 4

9.3K 1.2K 10
                                    

جایی که تهیونگ قرار گذاشته بود، مسیری پر از نیمکت های کوچیک و چوبی و میزهای تحریر بود که دانشجو ها برای انجام تکلیف یا حتی پیک نیک اونجا جمع میشدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جایی که تهیونگ قرار گذاشته بود، مسیری پر از نیمکت های کوچیک و چوبی و میزهای تحریر بود که دانشجو ها برای انجام تکلیف یا حتی پیک نیک اونجا جمع میشدن .
تهیونگ روی یکی از نیمکت ها نشسته بود و بی توجه به سر و صدای اطرافش، با دقت به کاغد رو به روش نگاه میکرد
_ هی سلام 
صدای جونگکوک بهش رسید و بعد از اون ضربه ای که پشت سرش خورد
کوک در حالی که آبمیوه ای رو جلوش گرفته بود روی نیمکت نشست.
تهیونگ سریع از دست جونگکوک آبمیوه رو گرفت و با خوشحالی شروع به خوردن کرد.
_ برای چی گفتی بیام اینجا؟
جونگکوک گفت و جرعه ای از آبمیوه اش رو خورد .
_ به خاطر این 
تهیونگ بطری داخل دستش رو روی میز گذاشت و برگه کاغذ رو به سمت جونگکوک کشید تا توجه اش رو جلب کنه.
_ لیست آرزوهای جونگکوک ؟
نوشته روی برگه رو با تعجب خوند .
تهیونگ سری به نشونه تایید تکون داد " خیلی راجبش فکر کردم .. تقریبا کل کلاس رو .. و خب تصمیم گرفتم که تو باید کارهایی رو انجام بدی که دوست داری " 
نگاهی به جونگکوک و بعد کاغذ انداخت، مکثی کرد و نامطمئن ادامه داد " پس فکر کردم که بهتر میشه اگه یه لیست از همه این کارهایی که انجامشون ندادی درست کنیم "

جونگکوک چیزی نگفت و برای یک لحظه تهیونگ ترسید که کار بدی کرده باشه .

_ خودم یکی درست کردم
جونگکوک گفت و مردد ادامه داد" یه لیست آرزوها"
و لبخند آروم و کوچیکی زد ‌.
"واقعا؟" تهیونگ پرسید .
_ اره اونموقع چهارده سالم بود 
جونگکوک پوزخند زد و ادامه داد " وقتی برای اولین بار میخواستم عمل شم .. البته باید این هم بگم که اونموقع شانس بیشتری برای زنده موندن داشتم .. با خودم فکر کردم چرا یه لیست آرزوها نداشته باشم "

تهیونگ سری تکون داد و پرسید " خب چیزهایی که نوشته بودی رو انجام دادی؟؟"

_ نه همشونو دور انداختم 

چشم های تهیونگ با گیجی درشت شد " چرا؟؟"

جونگکوک شونه ای بالا انداخت " چون فهمیدم نمیخوام زندگیمو محدود به یه لیست کنم .. "
باقی حرفش رو با لبخندی که روی لبش بود ادامه داد " خیلی کارها هست که دوست دارم انجام بدم .. و خیلی چیزای دیگه بعدا بهش اضافه میشه .. به نظرم این چیزها بیهوده اس "
تهیونگ بدون هیچ حرفی به جونگکوک گوش میداد .

To Live |kookv|Where stories live. Discover now