chapter 19
با صدای دورگه ای زمزمه کرد:
_خسته نشدی انقد زل زدی به من؟
لیام لبخند زد گفت:
+چجوری میتونم از نگاه کردن به تو خسته بشم؟صورتشو جلو تر برد و گوشه لب زینو بوسید و ادامه داد:
+الان حتی احساس بهتریم دارم
زین با چشم های بسته خندید و خودشو توی بغل لیام جا دادسرشو روی سینش گذاشت و با دستش روی پوستش طرح های بی معنی میکشید
_دیروز حتی تصور اینکه تو این موقعیت باشیم باعث میشد قلبم از تو سینم بزنه بیرون
ولی حالا. .سرشوو بلند کرد به صورت لیام نگاه کرد گفت:
_الان من اینجام؛کناره تو. .
چجوری باور کنم که خواب نیست؟لیام سرشو بلند کرد و لب هاشو بوسید
زین همراهیش کرد
لیام لب پایین زین رو گاز گرفت و ازش جداش شد
+هنوز خوابه؟زین با خنده سرشو پایین انداخت
همونطور که بند کلاهه هودیشو به بازی گرفته بود با لب های آویزون گفت:_چی میشه اگه زمان همینجا وایسه؟
دلم نمیخواد این لحظه تموم شه
میخوام تا آخر عمرم امروز رو زندگی کنم
من از اینکه از دستت بدم میترسم. .سرشو بالا اورد ادامه داد:
_تو پیشم میمونی؟+تا اخر عمرم
_تا اخر عمرمبا صدای زنگ گوشی لیام چشم هاشو باز کرد ولی بیخیال از جاش تکون نخورد
_لیام!!گوشیت داره زنگ میخورهزین خواست بلند شه که
محکم نگهش داشت
_لیامممم ولم کن گوشیت داره زنگ میخوره
شاید سلنا باشه نگران میشه باز+ولش کن
با قطع شدن زنگ زین کمی مکث کرد و دستشو رو دستای لیام گذاشت و دراز کشیدبا زنگ خوردن دوباره گوشی
زین سریع از جاش بلند شد و برش داشتبرگشت و روی شکم لیام نشست و گوشیو بهش داد
لیام چشم هاشو چرخوند و جواب داد
+بله؟
ال_لیام پین امروز وقت اینکه گوشیو جواب ندی نیست!!!
+دستم بند بود الکسزین ریز خندید و لیام سعی داشت جلوی خندش رو بگیره
ال_باید یه سر بیای اینجا زینو با خودت بیار پیش من باشه جاش امن تره!
زین دست هاش رو روی تن لخت لیام میکشید و میخندید
لیام با دست آزادش جلوشو گرفت که زین خم شد
و لب هاشو به گردنش چسبوندلیام سرشو کج کرد ولی زین قسط داشت با لاوبایت حکم مالیکتش رو روی تن لیام بزاره
ال_لباسا رسیدن
تا یک ساعت دیگه اینجا باش
لیام سریع گفت:
+باشه
و تلفن رو قطع کردزین قبل از اینکه لیام بتونه بگیرتش بلند شد و سریع از اتاق بیرون رفت
لیام سرشو تکون داد و با خنده از جاش بلند شد
DU LIEST GERADE
Rejection of blood
Fanfictionدوئلی که با مرگ شروع میشه اما به زندگی ختم میشه. . کی برندهی این جنگه؟