Chapter 13
Music:The Night We Met از Lord Huron
فاصله ای بینشون نبود و
هیچکدوم کلمه ای حرف نمیزدنزین بعد از تقلا برای آزاد شدن از دست لیام و به نتیجه ای نرسیدن
توی بغلش بی حرکت مونده بودعطر تلخ لیام با هر نفسش تمام ریه هاشو پر میکردو اجازه اعتراضو ازش میگرفت
زین نگاهش رو به یقه و دکمه های پیرهن لیام داده بود تا مجبور نباشه از اون فاصله ی نزدیک به چشم هاش خیره بشهولی لیام ناخودآگاه مشغول نگاه کردن به صورتش بود
کمی جلو تر رفت سرش رو کناره سره پسر نگه داشتزین نفس سنگینش رو بیرون داد
لب هاشو با زبونش تر کرد و صورتش رو عقب کشید و با چشم هاش به لیام خیره شد و زمزمه کرد:_هیچوقت چیزی درمورد گذشتت بهم نگفتی
از پدرم متنفر بودی و همینطور از واتسون
دلیلش...
لیام که با يادآوری گذشتش بی قرارو عصبی شده بود وسط حرف زین پرید
+یه بار بهت گفتم.... دلایل شخصیزین پشیمون از سوالش لبشو به دندون گرفت که چشمای لیام سمتش کشیده شد
اون محو شده بود...
محو پسری که از نوجوانیش ازش متنفر بوده.!
جزء به جزء صورتش پرستیدنی بود...جوری که با پشیمونی لب هاشو گاز میگرفت
موهای مشکیش که بلند شده بودنو پشت سرش بسته بودشوندست هاش دور کمر زین محکم کردو بیشتر اونو به خودش فشرد
زین دست هاشو از دور گردن لیام باز کردو روی سینش گذاشت
و با انگشت هاش خط های فرضی روی کت مشکی رنگش میکشیدزین چشمش به لویی خورد که جلوی اون پسر چشم سبز وایساده و مشغول حرف زدن بودن
با سرش به اون ها اشاره کرد و پرسید:
_اون کیه؟
لیام که با صدای زین حواسش جمع شده بود چشم هاشو از زین گرفتو رد نگاه زینو دنبال کردجواب داد:
+هرری ادوارد استایلزه؛ملقب به هرولد
اون از شرکای شرکته جوون ترین عضو ماست.زین نگاهشو از پسری که حالا فهمیده بود اسمش هرریه گرفت
لیام خواست حرفی بزنه که اهنگ تموم شد و زین با لبخند کجی ابروهاشو بالا انداختو از لیام جدا شدسمت میزی که چند دقیقه پیش لویی و هرری اونجا بودن برگشت
لیوان نوشیدنیشو سر کشید و باز هم پرش کردیکی از خدمه پیش زین اومدو کنار گوشش زمزمه کرد:
/ آقا مهمون هاتون اومدن. .
زین سرشو تکون دادو بعد از تموم کردن نوشیدنیش
به لیام اشاره کردو هر دو سمت حیاط پشتی راه افتادند
تمام حس های بد وجود زینو پر کرد
و صدای زجه هاش توی گوشش پیچیداز حرکت وایسادو به جایی که اون شب از هوش رفته بود نگاه کرد
لیام با دیدن زین که با دست های مشت شده بدون حرکت به اون سمت خیره شده
نفس کلافه ای کشیدو سمتش رفت
ESTÁS LEYENDO
Rejection of blood
Fanficدوئلی که با مرگ شروع میشه اما به زندگی ختم میشه. . کی برندهی این جنگه؟