part 11

371 81 20
                                    

Chapter 11

+خب همه چی آمادست میتونی ببری انبار

پسر چشم سبز به لیام نزدیک شد
ه_مهمونی عقب افتاده خریدارا نتونستن برای فردا شب خودشونو برسونن

نوتیف گوشی لیام توجهشو جلب کرد
+مشکلی نداره.
با صدای ارومی زمزمه کرد

اخم کمرنگی با دیدن سیگنالی از گوشی زین که همین اطراف بود روی پیشونیش نقش بست
ناخوداگاه قدم های سریعی سمت ماشینش برداشت که پسر چشم سبز سمتش برگشت

اون هم دنبالش رفتو سوارش شد
لیام با سرعت سمت لوکیشن میروند
ه_اتفافی افتاده؟
+امیدوارم نیوفتاده باشه. .

. . . .

دوباره مشت محکمی به صورتش خورد
چشماشو از دردش روی هم فشار داد
پوزخند صدا داری زد

+تو انقد ترسویی که دست و پای منو بستی
چیه میترسی بلایی سرت بیارم؟

با مشتی که توی شکمش خورد زانو هاشو جمع کردو به پهلو دراز کشید
صدای خنده بلند واتسونو شنید
دو نفر از نگهبانا زینو بلند کردن
واتسون نزدیک اومدو چونشو محکم توی دستاش گرفت

زین چشماشو به صورت نفرت انگیزش دوخت
واتسون صورتشو کنار گوشِ زین اوردو زمزمه کرد
و_تو کسی که عاشقش بودمو ازم گرفتی.!
منم میخوام زندگیو از تو بگیرم

با صدایی که عصبانیتش به وضوح قابل تشخیص بود ادامه داد
و_اینو تو گوشت فرو کن تو یه مقصر لعنتی هستی‚که لیاقت زندگیو نداره.!

رو به روی صورت خونی پسر با فاصله کمی وایساد
که زین تک خنده ای کرد

_خوشحال باش چون از شره یکی مثل تو راحت شده
سیلی محکمی توی صورتش خورد
زین بلند خندید که سرش به عقب خم شد

_اینکه تو صورتت زل بزننو بهت بگن چقدر نفرت انگیزی اذیتت میکنه؟
_حقیقت تلخه‚قبولش کن
پوزخندی زد

با اشاره واتسون چشم بندی به چشماش بسته شد
قدم های کوتاهش از روی زمین که حالا دونه های برف روش دیده میشد
به سمت سطح لیزی کشیده شد
میتونست با هر قدمی که بر میدارشت

ترک خوردن های سطح یخی زیر پاشو احساس کنه
پاهاشو محکم با طناب بستن
دست اون بادیگاردا از دور بازوهاش برداشته شد
صدای ترک هایی که هر لحظه عمیق تر میشدو میشنید و میدونست
زمان زیادی براش باقی نمونده!

با تقلا سعی میکرد دست هاشو باز کنه که
با شکستن ناگهانی یخ ها توی دریاچه فرو رفت
دستش به تیزی یخ کشیده شد و سوزش شدیدی رو حس کرد
کنترلی روی بدنش نداشتو ریه هاش هر لحظه بیشتر پر از آب میشد

دستهای بستشو محکم تکون میداد تا بتونه خودشو بالا بکشه
چشماش به هم فشرد سرشو تکون میداد تا بتونه چشم بندو برداره

Rejection of bloodDove le storie prendono vita. Scoprilo ora