باصدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم
اوووه بازم شروع شد یه روز کسل کننده ی دیگه تو راه
به زور ازجام بلند شدم
اما دلم می خواست بازم بخوابم
اما نمی شد امروز کلاس داشتم
بلند شدم کش و قوس به دستام دادم
از اتاق اومدم بیرون
تو اینه یه نگاه به خودم انداخته م شبی عجوزه ها شده بودم
خط چشمم توی صورتم پخش شده بود موهام هم توی هوا بود
رفتم حموم تا یه دوش بگیرم
اب یخ خواب رو از سرم پروند
اومدم بیرون هنوز یک ساعت وقت داشتم .
لبلس هامو پوشیدم و مو هامو خشک کردم . برای خودم قهوه درست کردم و خوردم یه بلوز ساده سفید با یه دامن کوتاه قهوه ای پوشیدم مو هامو از بالا جمع کردم .
کتاب ها و هدفون م رو هم برداشتم
و به طرف ایستگاه اتوبوس راه افتادم خدا رو شکر خیلی شلوغ نبود
نزدیک ترین ایستگاه به دانشگاه پیاده شدم یکم باید پیاده می رفتم .
بعد از ده دقیقه بالا خره به دانشگاه رسیدم
وارد شدم و رفتم به طرف کمدم
الان ادبیات داشتم
کتابامو برداشتم و رفتم به طرف ساختمون اصلی کالج
وارد ره رو شدم دوتا پسر باهم درگیر شده بودن شکی نداشتم که بازم پیتر دست گل به اب داده بود
بدون این که بهشون توجه کنم وارد کلاس شدم
YOU ARE READING
True love ( H.s )
Fanfictionاون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم