با صدای موبایل از خواب پریدم
الو
الو سلام جسی
پیتر بود
سلام پیتر
چه طوری؟
مرسی
اممم زنگ زدم به خاطر امروز ازت تشکر کنم
اوه نیازی نیست
به هرحال ممنون که کمک کردی جسی
قابلی نداشت
بعدا میبینمت
بای
موبایل رو قطع کردم
این دیگه چی بوددد!!!
پیترر!! مهربون شده !! تشکر کرد !خیلی عجیبه
یه نگاهی به ساعت انداختم
اوووه ساعت پنج ه شش ساعت خوابیدم!
بلند شدم و سریع لباسمو عوض کردم یه پیراهن ساده مشکی که تا بالای زانوم بود و بالاش تور داشت رو انتخاب کردم مو هامو از بالا جمع کردم و چشمامو ارایش کردم و رژ صورتی زدم
کیفمو برداشتم ساعت نزدیکای هشت بود هنوز یکم مونده بود تا النور بیاد .
امشب حتما خیلی کسل کنندس باید دخترایی رو دید که برای پنج تا پسر خود کشی می کنن و من از این کار متنفرم
متنفرررررررم
گوشیم زنگ خورد
الو
الو جسی زود بیا پایین منتظرم
کیفمو برداشتم و رفتم پایین
النور به ماشین تکیه داده بود
اووه خدایا اون فوق العاده شده بود
لباس سفید رنگ و ارایش بچه گونش خیلی چهرشو جذاب کرده بود
وای الی تو فوق العاده شدی
مرسی تو هم همین طور
بعد گونمو بوسید و گفت : مرسی که باهام میای با این که از کنسرت خوشت نمیاد
لبخند زدم و سوار ماشین شدم
و راه افتادیم
توی راه در مورد خیلی چیزا حرف زدیم
ببین جسی اون پسر بوره که مو های طلایی داره نایله اون که خیلی با مزس لیامه و اون که مو هایه فر فری داره هریه اون پسر خوش تیپ و مغروره زینه
اونم که از همه جذاب تر و خوشگل تره لوییه
به جمله ی اخرش خندیدم
النور جلوی سالن پارک کرد
و وارد سالن شدیم
اما به محض ورود همه ی دوربین ها شروع کردن از النور عکس گرفتن و منم پیشش بودم نا خداگاه داخل عکس ها می افتادم
یه اقای پیری اومد و به النور خوش امد گفت و مارو به سمت جایگاه مهمانان ویژه راهنمایی کرد
سالن کم کم پر شد
و پرده کنار رفت و پسرا اومدن روی استیج
النور برای لویی دست تکون داد و اونم همین کارو کرد
صدای جیغ طرفدار ها وحشتناک رو مخم بود و اذیتم می کرد
اما برای این که النور ناراحت نشه چیزی نگفتم بعد از خوندن چند تا اهنگ و گذشتن سه ساعت اون پسر مو فر فریه که فک کنم لیام بود اومد و از هوادارا تشکر کرد بعد هم سالن کم کم خالی شد .
النور گفت بیا بریم پیش پسرا
بعد هم از در پشت وارد یه اتاق بزرگ شدیم
لویی اومد میش النور و گونشو بوسید و بعد رو به من کرد و گفت مرسی که با الی اومدی تا تنها نباشه و قتی با توعه خیالم راحت تره
با لبخند جوابشو دادم
بعد یه پسر با مو های کوتاه اومد و به من و الی سلام کرد
سلام دخترا
النور : سلام لیام
سلام
اوه این خانوم کی هستن ؟
دوست منه
النور گفت
اون پسر دستشو دراز کرد و گفت لیام
منم جسیکا
از اشناییت خوش بختم جسیکا
منم همین طور بعدش با دو تا پسر دیگه اشنا شدم
زین و نایل
لویی رو به زین کرد و گفت تو هز رو ندیدی ؟
زین با مکس گفت تلفنش زنگ خورد و بعد رفت بیرون .
YOU ARE READING
True love ( H.s )
Fanfictionاون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم