Part 7

1.9K 180 2
                                    

داستان از نگاه هری

دختره بیچاره مثل این که خیلی ترسیده

هنوز بعد چند ددقیقه داره میلرزه

اصلا چرا باید باما بیاد پارتی

هری : هی بهتر شدی

جسی : اره

مرسی

هری: واسه چی

چون کمکم کردی

اها خب خواهش میکنم

هری : راستی یه معذرت خواهی دیگه هم بهم بدهکاری

جسی : برای چی؟

برای این که قهوم ریخت رو لباست

جسی : اوه تو واقعا ....

چی بدجنسم

جسی : اره خیلی بد جنسی بیچاره هوادارات

نیشخند پر رنگی زدم

النور و لویی دارن میرن

مگه قرار نیست با اونا برگردی؟

اخ چرا

بابت کمکت ممنون اقای هوران

اهه اینقدر یاد گرفتن اسم من سخته من نه مالیکم نه هوران من استایلزم هری استایلز

خیلی خب هری استایلز

بعد هم از اون جا دور شد

خیلی عجیبه تقریبا هر دختری منو میبینه گریه میکنه و بغلم میکنه این یکی حتی باهام دعوا هم کرد

داستان از نگاه جسی

سوار ماشین شدم

النور و لویی جلو بودن و من عقب

النور : خب خوش گذشت

جسی : اه خیلی

النور :چرا اه

جسی : هیچی

لویی جلوی در خونه ی من ماشین رو نگه داشت

ازشون خداحافظی کردک و رفتم

True love ( H.s )Where stories live. Discover now