نشونت میدم هری استایلز هنوز منو نشناختی ماشین رو پارک کردم و صبر کردم تا از اونجا دور شه وارد خونه شد و منم نقشمو عملی کردم .
البته فک کنم بعدا خیلی عصبانی میشه اما حقشه پسره چشم گنده با اون موهای فرفریش .
وارد خونه شدم دود همه جارو پر کرده بود چراغ ها خاموش بود و فقط با نور نور پرداز ها میشد چیزی رو دید .
بعد از کلی چرخیدن این طرف و اون طرف النور رو پیدا کردم
هی جسی
محکم بغلش کردم
_تولدت مبارک الی
مرسی که اومدی تو بهترینی
کادوشو بهش دادم
لبخند زد و گفت این از همه ی کادو ها برام عزیز تره
با کنایه گفتم : حتی از کادو ی لویی
ای بدجنس
این و گفت و رفت
بازم تنها شدم . باید یه کاری می کردم نمی شد که تا اخر شب فقط یه جا وایسم
اما چه کاری ؟
سلام جسی
اوه مایکل تو هم اینجایی
اره
چه خوب که هستی
اون از دوستای قدیمیمه از بچگی با هم بودیم من واقعا دوسش دارم و خیلی برام مهمه البته فقط یکم شره
تو حوصلت سر نرفته جسی .
چرا خیلی زیاد
خب چی کارکنیم
شونه هامو بالا انداختم : نمی دونم
بلند شد و اومد جلو و دستشو به طرفم گرفت و با یه لحن خاص گفت :افتخار این رقصو به من میدین پرنسس ؟
از کارش خندم گرفت : البته
وبعد رفتیم و بین ده ها نفری که داشتن می رقصیدن و شروع کردیم
اهنگش خیلی ملایم بود
جسی
هوم
چرا اون پسره این طوری نگات میکنه
نگاه مایکل رو دنبال کردم و به هری رسیدم
داشت ما رو میدید و اخم کرده بود ولی وقتی فهمید دارم نگاش میکنم سرشو بر گردوند
نمی دونم شاید به خاطر کاری که انجام دادمه حتما وقتی بفهمه قیافش خیلی خنده دار بشه
داری از چی حرف میزنی ؟
مایکل بود
ماجرا رو تعریف کردم همین که تموم شد شلیکی از خنده ی مایکل به هوا پرتاب شد
مایکل: واقعا این کارو کردی ؟
خب اره اون باید ادب شه
خب مایکل میشه کمکم کنی نقشه مو تموم کنم
اره اما چه طوری ؟
قبل از تموم شدن مهمونی منو میرسونی خونه ؟
اوه اره حتما
با مایکل پیش النور رفتیم دوباره بهش تبریک گفتیم و از اون خونه اومدیم بیرون امید وارم دیگه بایک خانوم در نیوفتی مستر استایلز نیشخند زدم و سوار ماشین مایکل شدم
YOU ARE READING
True love ( H.s )
Fanfictionاون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم