چشمای همه روی اون دخنر زوم شده بود
یه دخترقد بلند و خیلی خوش هیکل موهای قهوه ایش تا کمرش میرسید چشمای ابیش از دور هم برق میزد و البته لبخندش که جذابیتش رو چند برابر میکرد
زین : هی ..سلام ..میشه بریم بیرون حرف بزنیم
اون دختر جلو اومد و گفت : چرا همتون این طوری رفتار میکنین انگار جن دیدین
چشمش به من افتاد
اوه فک کنم عضو جدید داریم
یکم جلو اومد
هری عصبانی بود و دستاشومشت کرده بود اصلا دلیل عصبانیتشو نمی دونستم سکوت بچه ها داشت دیونم میکرد
بالاخره هری به حرف اومد و با لحن عصبی روبه اون دختر کرد وگفت : چرا اینجا اومدی ?
نیشخند دختره بیشتر شد جلو اومد دستاشو دور گردن هری حلقه کرد و با لحن عجیبی گفت : خودت خواستی بیام
لیام جلو اومد وگفت: می دونی خیلی چیزا تغییر کرده تو دیگه نباید این جا باشی
دختره حندش گرفت وگفت از چی حرف میزنین?
اصلا این دختره کیه ?
النور سریع گفت : اون دوست منه
تو نگاه همه بچه ها ترس عجیبی بود که منو هم میترسوند
اون دختر جلو اومد و گفت : من کایلی هستم دوست دختر هری
با این حرفش انگار خنجر فرو کردن توی قلبم انگار قلبم به هزار تیکه تقسیم شد
یه درد شدید تو سینم حس کردم با صدایی که از ته گلوم بزور در اومد خیلی اروم گفتم :چی?
هری سعی کرد اون دختره رو دور کنه از شونه هاش گرفتو خواست ببرتش بیرون اون مقاومت کرد وگفت : تو چت شده هری مگه نگفتی بیام پیشت مگه نگفتی میخوای باهام هرف بزنی
هری عصبی شد تا حالا این طوری ندیده بودمش و داد زد : بس کن کایلی اینقدر دروغ و چرتو پرت نگو همین حالا هم برو بیرون
نه فک کنم کسی که باید بره منم نه اون
اینو داد زدم
اگه یکم اگه یه درصد احتمال میدادم که هری منو دوست داشته باشه و برام ارزش قاعل بشه همش با حرف های این دختره از بین رفت
اشکامو پاک کردم و از اون خونه لعنتی بیرون اومدم
صدای در اومد
هری به طرفم اومد
جسی صبر کن
به حرفش توجه نکردم
خواهش میکنم صبر کن
سر جام وایسادم
برگشتم و تو صورت هری نگاه کردم
خواست حرف بزنه
دستمو بالا اوردم و گفتم : من همه چیرو شنیدم هری هرچیزی که باید میشنیدم رو شنیدم
الانم برو
خواست دنبالم بیاد
اما سریع سوار ماشینم شدم
از اونجا دور شدم
اشکام میریخت و دست خودم نبود
چقدر احمق بودم
به حرفاشو باور کردم
با تمام وجودم دوستش داشتم ولی اون چی کرد گریه هام با هق هق همراه شده بود
نمی دونستم دارم کجا میرم
فقط میخواستم دور بشم از اون خونه از اون اتفاق از هری از کسی که منو نابود کرد
اشک تو چشمام اجازه نمی داد خوبر بینم
تو فکرام غرق شدم
از همون اول که دیدمش
اره از اون موقع که ازم متنفر بود
اون چه طور عاشق کسی که ازش متنفر بود شد?
خیلی ساد ه بودم که باور کردم
صدای بوق بلندی از فکر درم اورد
اما خیلی دیر شده بود
بجز دوتا نور چراغ که هر لحظه نزدیک تر میشد چیزی ندیدم
فرمونو تا اونجایی که تونستم به طرف راست کشیدم و دیگه چیزی جز سیاهی مطلق ندیدم
د.ا.ن هری
لعنتی همه ی زندگیمو خراب کرد
اون چه طور تونست تا اون جایی که تونستم دنبال جسی رفتم اما گمش کردم با نا امیدی برگشتم خونه
خونه خالی بود
نفهمیدم بچه ها کی رفتن
سلام هری
خود لعنتیش بود
خونم به جوش اومد
میتونستم حرکت خون زیر پوسمو حس کنم
به طرفش رفتم و هلش دادم به طرف دیوار
وات د هل هری
چرا اومدی تو زندگی من چی از جونم میخوای
_خودتو میخوام
زمانی که با اون پسرا بودی زمانی که با اونا خوش می گذروندی بازم منو میخواستی
_اووه خیلی داری سخت میگیری هری
سخت میگیرم من دوست داشتم کایلی دوست داشتم لعنتی ولی تو چیکار کردی هر شب با خوابیدن با یه پسر داغونم کردی حالا هم که اونو ازم گرفتی دیگه چی ازم میخوای
با بلند ترین صدا داد زدم
دستمو پس زد و درس مثل من داد زد
_اگه خیلی برات مهمه پس برو به جهنم برو با همون دختره ی افسرده باش بیچاره
من به فکر تو بودم خواستم برگردم پیشت که تنها نباشی
تو اصلا برام مهم نیستی هری اصلا
خواست بره دستشو گرفتم و گفتم : کجا میخوای بدون اینکه تقاص پس بدی بری ?
نیشخند زد وگفت: هیچ غلتی نمی تونی بکنی
بعد هم رفت بیرون
زندگیم از بین رفت
اون لعنتی زندگیمو خراب کرد
قلبم درد گرفت وقتی چشمای جسی زو پر از اشک دیدم
یعنی الان کجاس?
گوشیمو از توی جیبم در اوردم
اول خواستم بهش زنگ بزنم اما پشیمون شدم میدونم که جواب نمیده گوشیرو به طرف دیگه ای پرت کردم
چشمم به جعبه ی قرمز رنگ کنار مبل افتاد
برش داشتم
بغض ت گلومو به زور قورت دادم
یاد اون لحظه ا افتادم که برای اولین بار دیدمش
اخم کرده بود وقتی قهوم ریخت روی لباسش
ناخدا گاه لبخند زدم
یاد صورت نگرانش وقتی که مریض بودم
صدای زنگ موبایلم منو از فکر بیرون اورد
بادیدن اسم جسی قلبم وایساد
اون بهم زنگ زد
یعنی منو بخشیده ?
سریع جواب دادم
الو
الو
صدای یه مرد بود
شما ? گوشی جسی دست شما ..
نزاشت حرفمو ادامه بدم
ببخشید اقا شما این خانومو میشناسید
ایشون تصادف کردن ما اوردیمشون بیمارستان کلرن شماره ی شما اخرین تماس باهاشون بود
تصادف تصادف کرده
گوشی از دستم افتاد
دنیا دور سرم چرخید
تصادف کرده ?
___________________________
واقعا ببیخشید دوستان. ما اسباب کشی داشتیم وقت نکردم بزارم
اما جبران میشود
YOU ARE READING
True love ( H.s )
Fanfictionاون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم