صدای جیغ دخرونه ای همه جارو پر کرد
چشمامو باز کردم
هی حواست کجاست
هری : تو خوبی ؟
از لطف شما
هری : پس خوبی
اره البته ببخشید که قهوتون ریخت رو لباسما
اه لجباز
هری : موردی نیست می بخشم
این رو گفت و رفت
اه پسره ی روانی حتی یه معذرت خواهی هم نکرد .
طرفدارا واسه چیه این خودشونو میکشن .
هوا خوری زهر مارم شد
برگشتم تو سالن و رفتم تو دستشویی و لباسمو تمیز کردم
خیلی داغغغغ بوود
از دستشویی بیرون رفتم و رفتم پیش بچه ها
قرار بود ساعت 12 بریم پارتی
رفتم داخل اون پسره ی ....نشسته بود پیش زین
تا منو دید زد زیر خنده
یه اخم تند بهش کردم و گفتم تو بد دردسری افتادی اقای مالک
زین : من چرا ؟
مگه تو اقای مالکی ؟
نه پس عممه
خب حالا هرچی مستر هوران
من استایلزم اینو اون پسره ی چندش گفت
تا حالا اینقدر ضایع نشده بودم
به هر حال تا تلافی نکنم ولت نمی کنم
النور : هی جسی میشه بگی چه خبره
شما همدیگرو میشناسین
بعد با چهره ای که تعجب کرده بود به هری نگاه کرد
بازم زد زیر خنده
وایی خیلی رو مخ بود
ساعت 11 بود که سه تا دختر اومدن
یکشون اومد بهم سلام کرد
من لیلی هستم دوست دختر زین
جسی
خوشبختم جسی
منم همین طور
بعد هم النور منو به سوفیا و ملیسا معرفی کرد دوست دخترای لیام و نایل ساعت 12 از سالن بیرون رفتیم
من النور و لویی باهم
و بقیه ی پسر هم با ماشین خودشون
اومدن
از چند متری اون کلاب صدای اهنگ میومد از ماشین پیاده شدیم و وارد که شدیم فقط دود بود و صدا !!!!
YOU ARE READING
True love ( H.s )
Fanfictionاون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم