True love ( H.s )

part 22

[هری]
الان یه هفته گذشته و تقریبا هر روز وقتمو با جسیکا گذروندم درست مثل زمانی که کایلی بود
اما اون دوتا خیلی باهم فرق دارن من مطمئنم که هیچ وقت ترکم نمی کنه
ساعت شیش بود یه لیوان قهوه برای خودم ریختم و رفتم کنار پنجره یه مرد جوون که لباس کار مشکی پوشیده بود کنار در ایستاد و در زد
از ایفون پرسیدم کیه
_ اوه اقای استایلز شما یه بسته دارید لطف کنید بیاین جلو در
کتمو برداشتم و رفتم جلو در
بعد از امضا کردن بسته رو تحویل گرفتم
روش ادرس ننوشته بود بازش کردم
دستمو رد کردم داخل پاکت و اولین چیزی که لمس کردم یه کاغذ بود درش اوم روش نوشته بود : خیلی دوسش داری نه ? تو که نمی خوای اینارو برای اونم بفرستم ?
منظورش چی بود
دستمو رد کردم تو پاکت و چند تا عکس
یکم بهتر نگاه کردم
اره اون لعنتی می خواد زندگیمو خراب کنه
اونا عکسای منو کایلی بودن
از اولین قرار تا اخرین بار که توی پارک بودیم همه ی عکسامون بودن
فکرشو می کردم که بخواد اذیتم کنه
ولی نه این طوری
گوشیمو از جیبم بیرون اوردم و دنبال شماره ی کایلی گشتم امذ نبود
انگار حذفش کردم
رفتم توی اتاقم از توی کشو کنار تخت دفترچه کوچیک که شماره ها توش بودن رو بیرون اوردم
اینهاش کایلی جکسون
شمارشو گرفتم
یک بوق دو بوق و جواب داد
کایلی : سلام هری
اینو با یه لحن عجیب گفت
- از من چی می خوای چرا دست از سرم برنمی داری?
کایلی : اوه اوه چه عصبی من خودتو می خوام
_ زمانی که با اون پسره بودی و بوسیدیش هم منو می خواستی ?
کایلی : فراموشش کن هری اونر یه اتفاق بود
_ باشه فراموشش کردم هم تو رو هم خاطراتت هم اتفاقاتت ولی اینو بدون اگه بخوای توی زندگی من دخالت کنی و به جسی چیزی بگی دیگه ساکت نمیشینم
کایلی:حرف اخرت اینه ?
_ اره
وبعد تلفونو قطع کردم
خیلی عصبی بودم و میترسیدم کایلی کاری بکنه
تلفونم زنگ خورد
الو
الو اقای استایلز سفارشتون حاظره
اوه بله میام
خدا نگه ندار
خب باید برم جواهر فروشی
لباسامو پوشیدم و رفتم
نیم سات تو راه بودم ولی بالاخره رسیدم
رفتم داخل فروشگاه و گردنبند رو تحویل گرفتم
یه گردنبند قلب که با نگین های سفید و مشکی پوشیده شده بود
اینو برای جسی گرفتم واسه فردا
میخوام اینو تا ابد نگه داره
شاید کم یاشه اما من همه ی عشق علاقه مو توی این گردنبند مخفی کردم
واسه دختری که تا چند وقت پیش ازش بدم میومد ولی الان شده همه ی زندگیم