هیونجی:
قرار بود امسال استیج خودمون رو تو فستای BTS اجرا کنیم و براش به یک رقص و یک آهنگ نیاز داشتیم. شب و روزمون یکی شده بود. هر دو به عنوان کارآموز تو کلاس های معمولی شرکت می کردیم و با هوسوک و گاهی اوقات جیمین و جونگ کوک تو اوقات فراغت روی رقص کار می کردیم اما موضوع نوشتن لیریک قطعا دشوارتر بود.
پنجشنبه، شب سال نو بود. کارکنا در مورد مهمونی بین خودشون صحبت می کردن. وقتی فهمیدم بقیه کارآموزا ازش بی خبرن، فکر کردم که این شاید برای ما کارآموزا نیست. بعد از کلاس رقص، در حالی که داشتم از دستگاه نوشیدنی می گرفتم، جونگ کوک به سمتم اومد
_هیونجی نونا، تو واقعا سخت کار می کنی! شنیدن این جمله از زبان جونگ کوک، تاثیر برانگیر بود
_ممنونم
با تردید پرسیدم
_تو مهمونی میری، درسته؟
با خجالت به جونگ کوک نگاه کردم:
_همه در موردش حرف میزنن اما هیچکس به ما کارآموزا چیزی نگفته
_چطور؟
و در حالی که ابروهایش را بالا می انداخت اضافه کرد:
_شاید پی دی نیم شما رو تو خلوت دعوت کنه گفت و از ته دل خندید. شبیه خرگوش بود، با خنده گفتم
_شاید
بعده خداحافظی از جونگکوک به دنبال سومین گشتم. کمی جلوتر، جلوی میز کارمندی داشت با بنگ پی دی نیم و مدیر ما صحبت می کرد. وقتی به سمتشون رفتم مدیر ما لبخند زد:
_داشتم درموردت سوال می کردم
بنگ پی دی حرفش قطع کرد و ادامه داد:
_از مهمونی پنجشنبه شب خبر داری؟ شما هم دعوتید. به کارآموزایی که نمی دونن خبر بده
با قدردانی تعظیم کردم
_ممنون از دعوتتون قربان، البته که میایم
_پس با مدیرتون هماهنگ میکنم
گفت و رفت.
*****
اعتراف می کنم که انتظار نداشتم خونه پی دی نیم به این زیبایی باشه. وقتی وارد اتاق نشیمن شدیم، سومین بازوی من رو گرفت در حالی که تقریباً تلو تلو خوردم و روی زمین افتادم. درست جلوی من بنگتن نشسته بود و کارائوکه می خوند. در حین گوش دادن به آهنگ متوجه شدم که اونها در حال خوندن I Need U هستند. این آهنگ مورد علاقه من تو همه آهنگای BTS بود. سالن پر از جمعیت بود، هر گوشه ای یه عده با یه ماسک تو دستشون مشغول حرف زدن بودن. صدای اعضا رو از جایی که بودم نمی شنیدم. آروم آروم به صندلی نزدیک شدم. وقتی نوبت جین رسید، دیگه نتونستم جلوی خودم بگیرم و همراهش زمزمه کردم:
_HANEURI PARAESEO HAETSARI BITNAESO NAE NUNMURI DEO JAL BOINA BWA WAE NANEUN NEONJI WAE HAPIL NEOINJI WAE NEOREUL ETEOBNEALT"
وقتی سرم برگردوندم تا بهش نگاه کنم، متوجه شدم جین هم داره به من نگاه میکنه. به نشونه عذرخواهی تعظیم کردم و برگشتم تا برم اما همون موقع شنیدم که صدام زد.
_هی
مجبور شدم وایستم و منتظر بمونم. وقتی به سمتم اومد لبخند زد
_تو باید کارآموز جدید هونجا باشی
اخم کردم و نفس عمیقی کشیدم تا عصبانی نشم
_اسم من هونجا نیست، هیونجیه
با خستگی زیاد گفتم. هر بار اسمم رو اشتباه تلفظ می کرد واقعا داشتم برای خودم متاسف می شدم
_به عنوان رپر، تو اون رو خوب خوندی حالا حتی اگه بخوامم نمی تونم اسم تو رو اشتباه به خاطر بیارم
گفت و اون خنده معروفش کرد
_با این حال ازت ممنونم
چطور می تونست با کت و شلوار اینقدر خوش تیپ به نظر برسه؟ حتی اگه پیژامه هم می پوشید، مطمئنم خیلی خوش تیپ می شد.
_ممنونم
نمی تونستم چشم از زمین بردارم، نقش و نگار فرش تو خاطرم موند
_فکر کنم یک روز باید به من رپ کردن یاد بدی، شاید منم رازهای آواز خوب خوندن به تو یاد دادم
به محض اینکه فهمیدم چی میگه سرمو بلند کردم و با چشمای گشاد شده بهش خیره شدم. حتما قبل از شروع شب مست شده بود. منی که از زمان شروع کارآموزی حتی درست حرف نمی زدم حالا می خواد از من رپ یاد بگیره؟ نه، اون باید کاملا مست بوده باشه.
_رپ لاین گروهتون از بهترینا هستن. فکر میکنم تا حالا ازشون چیزای زیادی یاد گرفتید سریع گفتم و به دنبال راه فرار گشتم اما قبل از اینکه بتونم قدمی بردارم از خنده جین جا خوردم
_تو خیلی بامزه ای، داره ازت خوشم میاد.
YOU ARE READING
«فصل اول» No Story[✔]
Randomمجبور شدم بایستم و منتظر بمونم وقتی جین به سمتم اومد، لبخند مسخره ای به لب داشت: "تو باید کارآموز جدید هونجا باشی" گفت. اخم کردم و نفس عمیقی کشیدم تا عصبانی نشم: "اسم من هونجا نیست، هیونجیه." با خستگی زیاد گفتم هر بار اسمم رو اشتباه تلفظ میکر...