part5

5.6K 637 35
                                    

صدای بوق های ریتم دار اولین چیزی بود که قبل از باز کردن
چشم هام شنیدم. بوی الکل داشت حالم رو بهم میزد. پهلوم تیر میکشید و آتل محکمی به دورش پیچیده شده بود. هر نفسم با درد
همراه بود. ناله ای کردم و سعی کردم نیم خیز بشم. بالفاصله زنیمسن با لباس سفید پرستاری بالا ی سرم اومد و دستم رو گرفت و با مهربان ی گفت:

"به خودت فشار نیار جونگ کوک"

لب های خشکم رو با آب دهان خیس کردم و به سختی گفتم :

"درد دارم"

سرنگی از سینی آهنی کنار میز برداشت و تو ی سرمم تزریق کرد
و بهم اطمینان داد:

"تا چند دقیقه دیگه خیلی بهتر میشی . احساس تشنگی میکنی درسته؟"

تایید کردم. لیوان آبی برداشت و نی رو داخل دهنم گذاشت.

"آروم عز یز دلم، آروم"

بعد از اون درب اتاق رو باز کرد و به کسی که بیرون اتاق بود خبر داد که من به هوش اومدم. دوباره به طرفم برگشت و با لبخند
پرسید:

"بهتری ؟"

صادقانه گفتم :

"گرسنه ام"

خندید و گفت :

"الان برات یه کاسه سوپ مقوی میارم. بهتره تا چند روز غذای سنگین نخوری"

بعد یه گوشی بی سیم از جیبش بیرون آورد و سفارش رو به طرف پشت خط داد.

"چه اتفاقی برام افتاده؟"

"صورتت کمی کبوده که تا چند روز د یگه کاملا خوب میشه. پرده گوشت کمی آسیب دیده که ممکنه تا چند هفته کمی اذیتت کنه.
هر شب باید یه قطره مخصوص استفاده کنی . اما مهمترین مشکل اینه که یکی از دنده هات شکسته بود و باعث شده بود ریه ات مقداری آسیب ببینه . یه جراحی خیلی جزئی داشتی. به خاطر همین نمی تونی راحت نفس بکشی "

با ترس زمزمه کردم:

"خوب میشم؟"

"البته عزیز دلم. فقط باید تا چند هفته استراحت مطلق داشته باشی . خدا رو شکر آسیب جبران ناپذیری به بدنت وارد نشده"

در کامل باز شد و پرستار سفیدپوش دیگه ای با یه کاسه سوپ نمایان آمد داخل. پشت سرش حداقل پنج مرد مسلح ایستاده بودند. سینی رو روی میز گذاشت و بدون حرف رفت. پرستار با احتیاط پشت تختم رو کمی بالا آورد و مشغول خوراندن سوپ به من شد. یک ربع بعد من واقعا سر حال شده بودم. به اطرافم با دقت
نگاه کردم. اتاق به سوییت پرزیدنت یه هتل پنج ستاره بیشتر شباهت داشت تا به اتاق بیمارستان.
با حس فشار به مثانه ام به پرستار گفتم منو ببره دستشویی و اون بعد کمکم کرد از رو ی تخت بیام پایین و روی وی لچر بشینم. بدنم درست مثل یک مستطیل بود با قابلیت حرکت رو به جلو و عقب روی یک خط افقی صاف.

My Diamond_vkookWhere stories live. Discover now