𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟓

198 87 12
                                    

نیویورک سیتی (آمریکا)

به ساعتش نگاه کرد.
وقت شروع بود و راننده ای که قرار بود بهش اموزش بده منتظرش بود.
" جیمی ، درست به حرفام گوش بده فقط یک بار برات توضیح میدم. بار دوم باید عملکردت رو چک کنم، اگه نتونی از باشگاه من اخراج میشی."

جیمی لرزش دستش رو مخفی کرد.
اما از نگاه تیز پسر بلند تر دور نموند. دست جیمی رو بالا اورد و فشرد.
"وقتی حتی اموزشت ذو شروع نکردم میترسی،
شجاعت یکی از اصل های مهم این کار و توی احمق داری به خودت میلرزی."

جیمی رو هل داد و روی زمین افتاد، چشماشو فشرد.

"ادمای ترسو و احمق به دردم نمیخورن گمشو از اینجا برو."

"خواهش میکنم به من اموزش بده، من میخوام برنده شم. لطفا.. من به پولش نیاز دارم. قول میدم...قول میدم شجاع باشم و به همه ی حرفاتون گوش بدم رئیس."

جیمی در حالی که شلوار پسر بزرگ تر رو چنگ زده بود به زبون اورد.

با چشمای سردش به رو به خیره شد.

"این اخرین فرصتی که بهت میدم بلند شو."
جیمی از زمین بلند شد و رو به روش ایستاد.

"مهارت،سرعت،شجاعت، کنترل."

حرکت کرد و به سمت پشت سر پسر رفت.
"با تمرین سخت ،مهارت پیدا میکنی و دیگه ازپشت فرمون نشستن نمی ترسی . وقتی نترسی ، دیوونه ی سرعت میشی و کنترل میکنی و اگه کنترل نکنی.‌.."

سرش رو به گوش پسر نزدیک کرد و زمزمه کرد.
"یه دفعه میبینی بوم.. مردی."

سرشو عقب برد.
" هر چه قدرم دیوونه ی سرعت باشی؛ باید بتونی ماشین رو کنترل کنی و همه ی اینا با تمرین زیاد به دست میاد . تو قراره توی رالی روزانه و رسمی شرکت کنی پس انقدرا هم ترسناک نیست، باید خودت رو باور داشته باشی."

پسر کوچک تر رو برگردوند و به پیست اشاره کرد.

"جاده تمیزِ ولی پر از پیچ ، کنترل رو فراموش نکن جیمی.‌‌ رالی رسمی دو نوع. یکی مرحله ای و یکی جاده ای. تو رالی مرحله ای هر کی تو مسیر خودش حرکت میکنه ولی کسی که تو کم ترین زمان به مقصد برسه برنده میشه ، پس سرعت حرف اول رو میزنه . تو رالی جاده ای هر کی اول از خط پایان رد شه برنده میشه. ولی وقتی نقشه مسیر بهت داده میشه توی بلوک های نقشه مسیر، مسافت و زمانی که باید توی اون بلوک داشته باشی درج میشه پس باید با مهارت و اصولی مسیر رو طی کنی."

دستشو رو شونه ی پسرکوچک تر گذاشت.با صدای قاطعی شروع کرد.
" خب برای امروز کافیه ، با تمرین و تلاش میتونی موفق شی، تو قوانین پارک چانیول باخت وجود نداره. پس اگه میخوای بازنده باشی باید بمیری فهمیدی؟"

"رئیس تمام تلاشم رو میکنم، فقط.."

لباش رو با زبونش خیس کرد.
" شما میدونید که من نمیتونم هزینه های اموزش رو بدم ، ولی ..خب من میتونم جور دیگه ای براتون جبران کنم ؟"

Pleasant SinNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ