𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟖

233 84 16
                                    

به ماشینی که با سرعت و مهارت از بین لاین ها و موانع میگذشت،خیره شده بود.
از لول بالا و مهارتش شگفت زده شده بود. تمام اصول رو رعایت میکرد،درست همونطور که پارک بهش اموزش داده بود.
اصلا میتونست با همچین هیولایی مقابله کنه؟
ماشین با سرعت زیادی توقف کرد و صدای کشیده شدن لاستیک ها به سطح جاده که مدت ها بود روح بکهیون رو نوازش میکرد،بلند شد.
چانیول از ماشین پیاده شد و کلاهش رو برداشت.دستی توی موهای بلوندش فرو برد و به سمت بالا هدایتشون کرد.
با تمام وجودش میخواست با این پسر بی نقص مقابله کنه. چطور میتونست تایید کنه که این عوضی یه پسر بی نقص؟ ولی افکارش میدونستن که بی تردید بهترین صفت برای پسر قد بلند.
این مسابقه یکی از بزرگ ترین ریسک های زندگیش بود. زندگیش به این مسابقه وابسته بود ولی قرار نبود به این سادگی ها بمیره.

چانیول سری چرخوند و دوباره مردمک های مزاحمی که چندین روزه به طور مداوم زیر نظرش داره رو دید.
اون چشم های وحشی و سرکش که جون میکند تا به خواسته هاش برسه.
روز به روز سرکش تر میشد ، زیادی به این پسر بها داده بود.
به سمت عمارت رفت‌.

******

کراواتش رو محکم کرد واز اتاق خارج شد. بکهیون رو دید که به دیوار کنار پله ها تکیه داده. با جدیت بهش نگاه کرد.
-"مهمون دارم،تو کارام سرک نکش."

صورتش درهم شد.
-خودت و مهمونت برین به درک"

چانیول چونه پسر کوچک تر رو تو دستاش گرفت و محکم فشرد.
-"حد خودت رو بدون بکهیون"

پسر کوچک دست هاش رو پس زد.
-برو به جهنم
دندون هاش رو به هم فشرد و عصبی شد هر روزی که می گذشت با دیدن رفتار های زننده پسر بزرگتر بیشتر برای زمین زدن و رقابت باهاش انگیزه می‌گرفت ولی میدونست راه خیلی سختی رو در پیش داره.
بکهیون هیچ وقت حاضر نمی شد به دستوراتش عمل کنه و دست از سرک کشیدن توی کارهای چانیول برداره .
خیلی کنجکاو بود بدونه مهمونی که ازش حرف میزنه کی میتونه باشه.

ازش رو برگردوند و به دیوار روبه رو خیره شد.
چانیول به سمت راه پله ها رفت و با پوزخندی راهی پذیرایی شد.
خیلی خوب میدونست بکهیون قرار نیست دست از لجبازی برداره و دنبالش میاد.
قرار بود یه شوی هات مجانی براش راه بندازه،پس آزار دادن و اذیت کردنش میتونست به شدت لذت بخش باشه.
هنوز براش خیلی زود بود تا نقشه های کثیفش رو برای بکهیون به اجرا در بیاره ولی کم کم پسرک سرسخت رو به زانو در می آورد.

حرفی که به بکهیون زده بود باعث نیشخندی رو لباش شد.
مهمون؟! اون فقط یه هرزه بود مثل هرزه های دیگه ای که قرار در طی روزهای آینده به اینجا بیان تا ارضاش کنن .
از همه مهمتر این بود که با روان پسر کوچکتر بازی کنه تا زودتر به اون چیزی که می خواد با میل و اراده بکهیون برسه.
به سمت پسر رفت.

Pleasant SinWhere stories live. Discover now