𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟏𝟒

130 30 30
                                    

با فاصله ازش روی تخت دراز کشیده بود.
به چانیول غرق در خواب خیره شد.
چند دقیقه ای بود توی ذهنش نقشه های مختلفی که میتونه توی خواب بکشتش، می‌چرخید.
هیچ چیزی نمیتونست حرص و نفرتی که از پسر خوابیده داره رو از بین ببره.
این که هیچ جوره نمیتونست بکشتش باعث میشد بیشتراز قبل فشار عصبی بهش وارد شه.

به چه حقی جلوی جیس بهش سیلی زده بود؟
باور داشت اون روزی که جلوی همه چانیول رو تحقیر میکنه نزدیکه و فقط باید صبر میکرد، الان باید روی چوی سونجی تمرکز میکرد و خودش رو به همه ثابت میکرد.
ناخوناش رو از استرسی که یه دفعه بهش وارد شده بود توی کف دستش فرو کرد.

***************************************
دو ساعتی بود که زیر دست گریمور نشسته بود، خواب الود و خسته بود.
گریم سنگینی روی صورتش بود.
به اینه خیره شد.
از کار گیمور راضی بود.

حتی تشخیصش برای خودش سخت شده بود، مخصوصا با وجود لنز های سبزی که براش تازگی داشت.
موهاش به وسیله ی اکستیشن و رنگ موقت تا گردنش میرسید.
یونیفرم مخصوص کارکنان کلاب رو پوشید.
چانیول وارد شد و نگاه شگفت زده اش از اینه روش نشست.
"اماده ای؟"

سرش رو اروم تکون داد.
یکم مضطرب بود و نمیدونست تا اخر قرار درست پیش بره یا نه.

"برای اخرین بار بهت هشدار میدم، حواست رو جمع میکنی و هر اتفاقی افتاد خبر میدی"

جعبه ای در اورد و سمت بکهیون گرفت.

بکهیون جعبه رو باز کرد و چشماش درخشید.
گلبرگ رز های سیاه خشک شده،پوزخند زد و مقدار کمی ازش برای شب برداشت.

"زود تر بیا پایین"
چانیول بی تفاوت گفت و از اتاق خارج شد.بکهیون قرار بود به دستورات چانیول گوش بده و طبق اون عمل کنه؟

***************************************

سه ساعتی بود که وارد شده بود.بار پر از ادم شده بود. مهمونایی که هر کدوم از مقامات بالای کشور بودن وهمچنین از مافیا های بزرگ.
وظایفش رو بهش گفته بودن، فقط برای مهمون های خیلی خاص باید مشروب میبرد.
تمام اون کسایی که باید سراغشون میرفت  دور یه میز نشسته بودن.
"هی چرا وایستادی؟زود تر برو"

برگشت و بی حرف مشروب هارو توی جام های خالی ریخت و به طرف میز حرکت کرد.
نزدیک شد.
نگاه چهار مرد و یه زن بالا اومد.

جام هارو به ترتیب روی میز مقابلشون گذاشت.
نگاه های کثیف مرد های مسن رو حس میکرد.
جام نفر اخر رو داشت جلوش قرار میداد که با شنیدن صدای یکی از مردها زیر گوش مرد کنارش متوقف شد.
"چوی همیشه خوش سلیقه بوده، حتی پسراش انقدر سکسی ان که بدون این که لخت شن سفت میشم"

جام اخر رو محکم روی میز کوبید و با قدم های محکم از میز  فاصله گرفت.

-حرومزاده
زیر لب گفت و به طرف بقیه بارمن ها حرکت کرد.

Pleasant SinNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ