_اش منو جین میریم بیرون . شمام بیاید تا یکی دو ساعت دیگه .
+باشه لی یه حموم برم با جیمین میام .
یه چشمک زد بهم . نزدیک جیمین شدم و بخاطر اشتیاقی که داشتم شروع کردم مالوندن خودم بهش . وقتی پشت لی به ما بود به دیکش دست زدم که سریع زد رو دستم و دستمو گرفت و از لی خداحافظی کرد ...
+بعد از ۲ مااااااه!
_باورم نمیشه
دوییدم سمتش و بوسیدمش . عمیق در حال بوسیدنش بود . پریدم بغلش و پاهامو دور کمرش قفل کردمو اونم کمرمو نگه داشت .
رفتیم سمت اتاق خواب . لبامو از لباش جدا نمیکردم .
انداختم رو تخت . بولیز خودشو دراورد . یه زیرپیرهن تنش بود که دوباره روم خم شد و شروع کرد بوسیدن تک تک اعضای صورتم . کم کم دستش رفت پایین و شروع کرد دکمه های پیرهنمو باز کرد . با زبونش تو دهنم بازی میکرد و لباسمو در میاورد . بعدش من دستمو بردمو زیرپیرهن اونو دراوردم . از گردن تا شلوارش دستامو رو بدنش حرکت دادم . لبامو جدا کردم .
+اوف ... هیونگ ... چه بدنی داری .
گردنمو با دستش گرفت و سرمو بالا اورد و تو چشام با حالت هورنی ای نگاه کرد .
_دوسش داری سکسی گرل مگه نه؟
رفتم سمت شلوار تا درش بیارم که دستمو گرفت و منو چرخوند به شکم روی تخت بعد افتاد روم .
_یادته چقدر اذیتم کردی ؟ عووم من همرو یادمه . با یکم تنبیه شروع میکنیم .
+اوه جیمین شی ... هرچی تو بگی ... زودتر به فاکم بده فقط ...
جیمین با یه ضرب شرت و شلوارمو کشید پایین . اسپنکی زد که آهم درومد . بعدش لوبو از روی میز برداشت و مالید نوک انگشتاش و شروع کرد مالیدن سوراخ پشتم . انگشتاشو میکرد توش . آهم درومد .
+عوممم ... فاک ... دوسش دارم ... اوه شت ... جیمین شی به فاکم بده ...
_کی به فاکت بده؟ نفهمیدم .
انگشتاشو با قدرت بیشتری کرد توم که دادم درومد .
+آه ددی فاک می ... ددی ... آه فاک می
انگشتاشو دراورد .
+جیمین بخور برام ... ددی بخور برام .
_زوده سکسی گرل .
برم گردوند به پشت و به موهام چنگ زدو شروع کرد خوردن گردنم . دندوناشو توی پوست فرو میکرد . آهو ناله هام اتاقو پر کرده بود . کم کم رفت پایینو بوبزامو گرفت تو دستش و یکی دیگشو شروع کرد خوردن . پر تف میخوردشون و منم کشو قوصی به بدنم میدادم .
پایینتر اومد و ب شکمم بوسه زد بعدش اومد پایینتر و پاهامو از هم بازکرد و زبونشو از اول تا روی سوراخم کشید . آه بلندی میکشیدم . زبونشو گهگاهی وارد سوراخم میکرد . پوسیمو میمکید ولی نزاشت بیاد . بلندم کرد و اوردم پایین تخت و خودش جلوم وایساد . شلوارشو دراوردم و از روی باکسرش روی دیک سفت شدش دست میکشیدم که آه مردونه ای سر داد . میخواستم اذیتش کنم از همون باکسرش شروع کردم لیس زدن و دست کشیدن .
_کام آن سکسی گرل وگرنه خبری از بعدش نیستا .
+عوم ... سکسی گرل میخواد ددیو اذیت کنه ...
یواش یواش باکسرشو کشیدم پایین و با دیدن دیک بزرگ و سیخش هورنی به چشاش نگاه کردم . روش تف کردم و بعد دهنمو دورش حلقه کردم . اینکار من باعث شد یه آه بلند بکشه . شروع کردم اروم نوکشو خوردن . زبونمو میکشیدم روی کلاهکش . دستشو اورد پایین و سرمو هل داد جلو که یهو کل دکش رفت تو دهنم که باعث شد عق بزنم . لبامو جمع کردمو تند تند سرمو عقب جلو کردم .
_اوه ... آه ... فاکککک .... همینه سکسی گرل ....
به چشاش نگاه میکردم و عقب جلو میکردم . بعدش حس کردم نزدیکه که دکشو از دهنم دراورد و روی صورتم ریخت . منم دور تا دور لبمو زبون کشیدم . بعدش روی دکش کاندوم کشیدو منو به پشت روی تخت خوابوند و دستامو گره زد بالای سرم . خیلی هورنی بود ولی با این حال سرشو نزدیک کرد .
_مطمعنی از این کار سکسی گرل؟
+یس ددی فاک می ... کام آن ....
یکم سر دیکشو وارد جلوم کرد که جیغ کشیدم .
+اوه فاک ... آهههه ... خیلی درد داره ...
سرشو اورد پایین و نزدیک صورتم کرد و لبامو بوسید و دکشو بیشتر واردم کرد . اهو ناله های بلندم تو دهنش خفه میشد . در حال خورد لبام بود . شروع کرد خیلی اروم حرکت دادنش .
+اوه ... ددی ... فاک می .... یس .... خیلی درد داره ... آههه
_دوسش داری ؟
+آهه ... اره ... فاک می یس ....
با دست ازادش شروع کرد بوبزامو تو دستش گرفت و سفت ماساژ میداد . چشمامو بستم و آهو ناله میکردم . ضرباتش محکم تر شد . اشک تو چشمام جمع شده بود .
+آههه ... جیمین ... خیلی درد داره ... جیمیین ... لطفا خیلی درد داره ...
جیمین ضرباتشو سریع تر کرد تا که بالاخره تو من اومد . تخت پر از خون شده بود .
_بیبی باکره ی من ...
+ددی من نیومدم . ادامه بده ... بزار بیاد ...
جیمین ادامه داد و همزمان دستشو تند تند روی پوسیم حرکت میداد که اهو نالم بلند شد و دردو لذت باهم دیگه باعث شدن که به اوج برسم و بالاخره برای منم اومد .
+جیمین شی من بازم میخوام ...
_بار اوله زیاد خوب نیست .
+یه راند جیمین شی ...
_سواریت چطوره .
بلند شدم که حس کردم درد خیلی وحشتناکی تو وجودمه . جیمین رو تخت خوابید و منم نشستم روش و اروم وارد خودم کرد که باعث شد یه جیغ بکشم . جیمینم مشغول بازی با بوبزام شد . سرعتمو بیشتر کردم که باعث شد آهو ناله ی جیمینم دراد .
+آه جیمین نمیتونم ... کمک کن ...
جیمین دستشو چسبوند دو طرف بدنمو کمک کرد تند تر بالا و پایین بشم .... چند لحظه بعد دوباره منو جیمین اومدیم . جیمین تو کاندوم ریخت و برای منم روی دستو پاهامون ریخت . بعدش بیحال افتادم توی بغل جیمین . جیمینم از تو من دراورد و و بغلم کرد .
_پاشو بیبی باید بریم حموم .
+من نمیتونم جیمین .
جیمین بلند شد و منو بغل کرد و رفت تو حموم و گذاشتم تو وان . (همون وان لی و جین 🤣 البته نگران نباشید حسابی تمیز شده ) شیر ابو باز کرد و ابو یکم کمو زیاد کرد تا درجش مناسب شه . خودش نشست روی سکو کنار وان . صورتمو نوازش کرد . خیلی دلم درد میکرد در حدی که عمرا میتونستم راه برم .
+جیمین شی شبو چیکار کنیم من عمرا بتونم راه برم .
_بهت چنتا راهکار میگم که بکنی راحت تر میتونی راه بری و هم اینکه کار بدی نکردی به دوس پسرت دادی .
سرمو بردم بالا تا بوسش کنم . اونم اومد جلو و یه بوسه عمیق کردیم . بعدش به اب اشاره کردم . اومد توی اب و روبه روی من نشست .
+شاید باور نکنی ... ازت خجالت میکشم.
جیمین خندید . دستشو برد و یکم اب پاشید تو صورتم .
_اصلا فکرشم نمیکردم باکره باشی ... وقتیم انگشتامو کردم توت خیلی تنگ بودی .
+اشلی جز ددیش کسیو نمیخواست .
لبخند رضایت بخشی زد بعد منو برگردوند و بغل کرد . یکم شامپو برداشت و ریخت تو اب ...
به هر زحمتی بود خودمونو شستیم و اومدیم بیرون . اصلا نمیتونستم درست حسابی راه برم . نشسته بودم رو تخت و هیچکاری نمیکردم . جیمین در حالی که موهاشو خشک میکرد اومد جلو . حوله فقط قسمت پایین تنشو میپوشوند .
_فدای سکسی گرلم بشم که نمیتونه تکون بخوره .
اومد نشست جلوم و شروع کرد خشک کردن موهام با حوله .
_دراز بکش . یکم یخ و کرم بیارم .
دراز کشیدم ، عجیب بود . الان بشدت ازش خجالت میکشیدم. با یه تیکه کمپرس یخ و کرم برگشت . جلوی تخت نشست و پاهامو باز کرد .
_لعنتی چقدر صورتی ای . انقدر تو حال و هوای دیگه بودن دقت نکردم .
کل صورتم قرمز شد . سرشو چرخوند و نگام کرد .
_کی بود تا دو دیقه پیش ازم میخواست به فاکش بدم ؟
خندیدم . انگشتشو دور سوراخم میچرخوند . بعدش رفت از اتاق بیرون . چند دقیقه بعد با یه سارافون و لباسای زیر و سشوار اومد تو اتاق . اشک تو چشمام جمع شد . هروقت کسی بهم ابراز محبت میکرد اشک تو چشمام جمع میشد . همینقدر احساساتی . جیمین اومد جلو و بغلم کرد .
_چیشدی اش؟
+هروقت ... یکی اینجوری .... بهم ... محبت میکنه .... گریم میگیره ...
جیمین سفت تر بغلم کرد . یادم نمیره روزیو که برای اولین بار پریود شده بودم . اونموقع فقط نامجون پیشم بود . نمیتونستمم زیاد راجب این مسائل با نامجون بحرفم و هیچ استعدادی نداشت . اونموقع ها مامان نامی منو نمیخواست و بابای مثلا مشترکمونم نتونست از پس مامانش براد و اون زمانا من خیلی گریه میکردم . حتی یادمه تا دو سه سال خیلی زیاد گریه میکردم . خصوصا که از سال دوم به بعد دردمم شروع شد و وحشتناک ترین دردای دنیارو میکشیدم . اونموقع ها هوپ میومد منو میخوابوند و دستشو دایره ای میکشید رو شیکمم . چون یه خواهر بزرگتر داشت میدونست چیکار کنه . منم چند ثانیه بعدش همیشه خوابم میبرد ...
_هرچقدر تو زندگی قبلیت تنها بودی فقط اینو بدون قرار نیست اینجا تنها باشی . تا وقتی تو منو بخای پیشتم و محافظتم اشلی .
اشکام دونه دونه میریختن پایینو صورتم خیس بود . خودشو ازم جدا کرد و با استین حولم اشکامو پاک کرد . بعدش شروع کرد لباسامو تنم کرد و بعدش موهامو با ظرافت خشک کرد . بلند شدم . یکم بهتر بودم در حدی که میتونستم راه برم ولی باز سخت بود و یکی اگه دقت میکرد میفهمید من بدجور بفاک رفتم . این سری موهامو باز گذاشتم و یه گیره سفید به موهام بستم . کفشامو برداشتم . دیرمون شده بودو فقط میدوئیدیم . باید میرفتیم مهمونی یکی از این مجتمعا ... ماشین وایساد و جیمین سریع اومد درو باز کرد .
+اش میتونی؟...
_اره اره من اوکیم جیمین شی .
دستمو تو دستش گذاشتمو از ماشین پیاده شدم . وارد سالن شدیم . سعی کردم کاملا دردو فراموش کنم و یه تظاهر شیک و شکیل بهش بدم . وارد که شدیم از دور لیو دیدم بعد واسش دست تکون دادم و لبخند زدم . بعد یه مرد تقریبا ۴۰ ساله جلومونو گرفت .
_سلام جناب پارک جیمین و خانم اشلی واتسون .
یادمه وقتی جوون تر بودم و تازه یکم شناخته شده بودم از فامیلی پدرم تنفر داشتم بهمین خاطر واسه خودم فامیلی اختراع کردم و دیگه باهمون شناخته شدم ....
دستمو دراز کردم و با مرده دست دادم . جیمین دستشو روی کمرم اورد و منو نزدیک به خودش کرد . بعدش شروع کردن حرف زدن باهم و من علاقه ای به گوش دادنش نداشتم . سرمو یکم خم کردم که لیو ببینم که خیلی پوکر بهم نگاه میکرد . یه لبخند ریز زدم و بعدش اون مرده رفتو شروع کردیم حرکت کردن به سمت میز خودمون . وقتی که رسیدیم سر میز یه سلامی دادم که بعدش لی یه وشکون خیلی نامحسوس ولی دردناک گرفت .
+ایی ... لی بد .
_چرا انقدر طولش دادی تو اخه بشر .
ج_لباسشو پیدا نمیکرد .
لی به زور جلوی خندشو گرفت تا داد نزنه .
+من چه میدونستم اینجور جاها قراره بیایم . لباس نیاورده بودم .
لی تصمیم گرفت ادامه نده و منم برگشتمو یه نگاه "اره همچیز به فاک رفت" به جیمین انداختم که باعث شد سرشو بندازه پایین و بخنده ...
+جدی تو اینجوری مهمونیا باید تا اخر سرپا وایسیم؟
لی سرشو اورد در گوشمو خیلی اروم گفت .
_جیمین تاحالا منو به فاک نداده تا بدونم چقدر سخته .
با تمام توانم محکم ولی نه خیلی ضایع زدمش .
ن_تروخدا ابرو بزارید برامون خدایا .
+تو خودت نقطه مقابل ابرویی . حرف نزن .
به کوکی نگاه میکردم که چقدر امیدوارانه بعد تهیونگ نگاه میکرد . تهیونگ متوجه نمیشد ولی کوکی خیلی دوسش داشت .
در حال حرف زدن بودیم که همه سکوت کردنو به بالای پله های سالن خیره شدن . یک مرد و یک زن که خیلی شیک و زیبا لباس پوشیده بودن و سنشونم زیاد بود بالای پله ها بودن .
_به همگی خوشامد میگم لطف کردید که اومدید دوستان . همچنین از دوستان عزیزم بی تی اس . این مراسم جدا از جنبه ی کاریش جنبه ی فان هم داره پس لطفا سخت نگیرید و لذت ببرید .
سرامونو چرخوندیم . بی تفاوت نوشیدنیمو بالا اوردم ازش خوردم . همینکه داشتم نوشیدنیو میخوردم چشم به فریا و ماری افتاد و باعث شد نوشیدنی تو گلوم بپره . شروع کردم سرفه کردم و جیمین میزد پشتم . همین کار کافی بود تا اون مردو زن به سمتمون بیان . زن سریع اومد یه لیوان اب گرفت جلوی دستم و سری تکون دادمو خوردمش . یکم که حالم بهتر شد مرد شروع کرد دست دادن باهمه . به لی نگاه کرد .
_شما اشلی واتسون؟
ل_نه ... نه من لیهانم ... ایشون اشلیه .
چشای مرد و زن چرخید سمت من . چند لحظه ای به من نگاه میکردنو منم مثل اینایی که چیه ادم ندیدید بهشون نگاه کردم تا که نگاهشونو گرفتن . مرد گفت .
_همونطور که میدونید من ماحسنی هستم . البته میتونید به من دانیالم بگید .
از اونجایی که لی یه رگش ایرانی بود و وقتایی که با جیمین میومد خیلی فارسی حرف میزد گفتم بزار شانسمو امتحان کنم .
+یعنی شما اهل ایرانید؟
(به زبون فارسی)_بله دخترم .
لی متعجب به من نگاه کرد که من یه لبخند زدم . با لبخند من خانم ماحسنی هم یه لبخند زد .
_پسرا و دخترا لذت ببرید و حتما (سرشو نزدیک اورد) برای رقص بهمون ملحق بشید .
هپ_خیلی دوست داریم ولی فکر کنم ۵ تای ما باید باخودمون برقصیم .
نامجون یه سری تکون داد که چرا هپ این مسئله رو باید تو هر منطقه زمانی بگه . اینکار نامی باعث شد هوپی سرشو بگیره پایین . ولی برعکس نامجون ، دانیال خندید .
_پسرم برای شما بانوانی خوبیو کنار گذاشتیم نگران اون پارتش نباش .
هوپی به یه لبخند راضی شد و بعدش اقا و خانم ماحسنی رفتن . خیلی جلوی خودمو نگه داشته بودم کع وقتی هوپ سرشو چرخوند باعث شد بزنم زیر خنده .
هپ_خیلی بدی اش ... کاری باهات ندارم .
+وای ... اومده میگه ... ما دختر نداریم ...
دوباره خندیدم . جیمینم که کنار من بود از خنده ی من خندید که یکدفعه چراغا خاموش شد و یه اهنگ ملایم پخش شد . چنتا جفت اومدن وسط . بیخیال دوباره نوشیدنیمو برداشتم . وقتی داشتم میخوردم جیمین معصومانه نگاه کرد . منم چشامو در مقابلش معصومانه کردم و به لی نگاه کرد . با سرش موافقت کرد و با جین اومد شحنه رقص . منم رو به هوپ کردم .
+امیدوارم بتونی یه پارتنر جور کنی البته دخترش .
بعد خندیدم و با جیمین رفتیم وسط . دستشو گذاشت پشت کمرم و با اون یکی دستش دست منو گرفت . منم دستمو رو کمر خوش فرمش گذاشتم و تو چشماش نگه کردم . آهنگ بشدت ملایم و لذت بخش بود . وسطای آهنگ چشامو بستمو سرمو روی شونه ی جیمین گذاشتم . با ریتم آهنگ ملایم حرکت میکردیم . با حس صدای اشلی از جانب جیمین چشامو باز کردم دوباره تو چشماش نگاه کردم .
_درد نداری عشقم ؟
صورتم قرمز شد .
+نوچ جیمین شی .
_چرا خجالت میکشی سکسی گرل من .
هیچی نگفتمو به چشماش نگاه کردم . چشمای خوشگلش که هرکسی رو میتونست هیپنوتیزم کنه . بخاطر بدنای نرم دوتامون وقتی میرقصیدیم یه جلوه ی باشکوهی ایجاد میکرد . به چشمای زل زده بودم که نگاه جیمین کشیده شد روی لبام . با اینکه خودمم خیلی میخواستم واقعا جاش نبود . آهنگ تموم شد و یه نگاهی به بقیه مهمونا کردیم که همو بوسیدن . یه ودفی گفتم و بعدش جیمین سرشو اورد جلو و بوسه ای نسبتا کوتاه به لبام زد . همون یه تماس باعث شد که تا مدتی توی یه دنیای دیگه باشم که بعدش با سفت شدن دست جیمین که پشت کمرم بود باعث شد صاف وایسم . بعدش رفتیم دوباره دور میز .
ج_هوپی خوب شد نیومدی چون برای آخرش میموندی . (جایی که همو بوسیدن)
هپ_اصلا من تا یه هفته با هیچکدومتون حرف نمیزنم .
لی رفت کنارشو دست کشید روشونش .
ل_اوووم هوپی قهر نکن دیگه ... اشلی و جیمین منظوری ندارن فقط صلاحتو میخوان .
هوپی سرشو انداخت پایین و لی خندید و جین بغلش کرد . یه آقایی اومد سمتم که ظاهرا پیشخدمت بود .
_خانم ببخشید آقای ماحسنی درخواست کردند که شما تنها برید پیششون .
+من؟!
سری تکون داد و رفت . نگاهی به جیمین کردم که اونم متعجب بود ولی سرشو تکون داد . یه دستی رو لباسم کشیدم و مرتبش کردم و شروع کردم رفتن سمت پایین پله ها که یه در بود که فکر کردم باید اونجا باشن . واردش شدم . اتاق خالی بود یکم رفتم جلوتر که یهو دانیال از پشت در اومد . دستمو گذاشتم رو سینم .
_نترس اشلی داشتم قهوه درست میکردم . میخوای؟
+نه ممنون . گفتید که .... گفتید که با من کار دارید درسته ؟
_بله لطفا بشین .
نشستم .
+میخواستم بگم که یسری مشکلاتی اخیرا بوجود اومده که باید در جریانتون بزارم ... راستش خیلی خوشحال نیستم که اولین ملاقاتمون باید با دادن همچین اخبرای با شما شروع بشه ولی خب .... ببینید همکاری شما با پسرها داره باعث مشکلاتی در روند کاریشون میشه ... قراردادی که آنها در بیگ هیت امضا کردن فقط ۸ نفر بودن و ورود شما و بعدش لی باعث خراب شدنش شد . حالا چرا شما ... چونکه لی در اجراها و خوانندگی افراد حضور نداره و بیشتر نقش پشت صحنس ولی شما بخاطر اینکه چند باری دیده شدید که باهاشون همخون میشید یا در مراسم مربوط به اونا شرکت میکنید از طرف شرکت برای شما یه اخطار نامه ای ارسال شد . ولی ازشون خواستم که قبل از اینکه اینکارو کنن اجازه بدن من با شما صحبت کنم تا مصالمت امیز مشکلمون برطرف شه .
+آقای ماحسنی درسته که من همراه پسرها قراردادی امضا نکردم ولی فکر نمیکنم تا الان وجود من ضره ای باعث پسرفت برای پسرها باشه . بلکه تو این چند سال به موفقیت های سرشاری رسیدند .
_مشکل همینجاست . افراد خارج از لیست حتی به عنوان لطف نه تنها به بی تی اس بلکه به تمامی گروه های و در تمامی شرکت ها نمیتونن اقدامی خارج از قوانین شرکت بکنند .
+الان باید چیکار کنم ؟
_بهتره یه مدت ارتباط خودتونو با بی تی اس قطع کنید ... البته متوجه روابط احساسی که میون شما و یکی از اعضا رخ داده و همچنین نسبت خانوادگیتون با لیدر گروه شدم و اینکار اسان نخواهد بود ولی به این فکر کنید که این کار سبب موفقیت بیشتر میشه وگرنه بیگ هیت دیگه مسئولیت پسرارو قبول نمیکنه و ممکنه گروه زودتر از موعد مشخص شده در قرارداد دیسبند شه .
+این ته خودخواهیه .
_من نمیخواستم جسارت کنم ولی فکر کردم اگه باهاتون صحبت کنم درک اهمیت این موضوع و همچنین مقدار احترامی که به شما قائلیم به نحو احسن فراهم میشه . در هر صورت بودن شما تو این گروه موجب پیامد های نا خوشایندی نه تنها برای شما بلکه برای بی تی اس میشه . شما میتونید بمونید و امتحان کنید .
+ولی من نمیتونم بعد ۸ سال فعالیت همینجوری ول کنم برم ...
_درسته ولی چه انگیزه ای بهتر از اینکه شاهد موفقیت اعضای گروهتون باشید ؟ خبرهایی که بهم رسیده حاکی از این هست که شما شبانه روی برای گروه سختی کشیدید پس براتون باید مهم باشه ... جدا از این ارتباط شما همیشه قطع نخواهد بود . در تعطیلات میتونن بهتون سر بزنن ...
+ولی من اینو نمیخوام .
سری تکون داد . چطور میتونست اینو بگه ؟ مگه خودش قلب نداشت . بلند شدم و رفتم سمت در . که صدام کرد و لحظه ای وایسادم
_پسرها نباید چیزی راجب صحبتهای ما بفهمن . همچنین شما تا پایان یک سال باقی مونده در تعطیلات بی تی اس میتونید باهاشون باشید .
یه نفس عمیق کشیدمو رفتم . خیلی خودمو نگه داشتم تا بغض عمیق توی گلوم تبدیل به اشکای سرازیر شده روی گونه هام نشه . من تک تک افراد بی تی اسو مثل خانوادم میدونستم . نمیتونستم لحظه ای فکر کنم که قراره به مدت خیلی طولانی نبینمشون و وقتی دیدمشون به اندازه ی کوتاهی باشه . من اینو نمیخواستم . از طرفیم دلم نمیومد ببینم که اونا قراره از کاری که به این سختی تلاش کردن و بهش رسیدن بخاطر من از دست بدن . سعی کردم حالات صورتمو تغییر ندم و معمولی باشم . رسیدم سر میزو جیمین دستامو گرفت .
_اشلی چیشد؟
سرد جوابشو دادم
+خوب بود . چیز خاصی نگفت .
جیمین تعجب کرد . هیچوقت انقدر سرد و معمولی بهش جواب نمیدادم . باید کم کم افسارو شل میکردم نمیخواستم که بهم خیلی وابسته شه ولی نه یه دفعه ای چون قصدم شکستن قلبش نبود . بهمین خاطر بهش نگاه کردم و با لبخندم بهش اطمینان دادم . البته مشخص بود قانع نشده ولی صورتشو برگردوند . منم به خیال خودم که راضی شده نوشیدنیم رو برداشت و یکم ازش خوردم . صورتمو چرخوندم و با عجیب ترین چیزی که واقعا اون لحظه میتونست حالمو کامل خراب کنه مواجه شدم ...

YOU ARE READING
Merry Christmas
Fanfictionشبی پر ستاره برایم آرزو کردی غافل از اینکه ماه منی و با وجودت و چنان شب مهتابی تفاوتی ندارد بود و نبود ستاره ها ... کریسمس مبارک ...3> وضعیت : پایان یافته sugertigy evthilo