که صدای مشاور پایین درخت
منو مجبور به ساکت شدن کرد..
مشاور:+بله سرورم ارباب جونگکوک
یکی از بهترین پسران
هستند..بسیار متین و آروم ...
با ذوق کمی خم شدم که
ادامه ی حرفشو بشنوم
ولی انگار کسی از پشت هل داد
پرت شدم پایین
جیغ بلندی کشیدم...
چشمامو از ترس بسته بودم که
له شدن خودم رو با زمین نبینم ...
اما به جای زمین پرت شدم
روی یه آدم با شنیدن صدای آخ مردونه
سریع چشمامو باز کردم ...
با دیدن چشمای مشکی سردش
نفسم گرفت ...
با تعجب به چشمای مرد که روش افتاده بودم نگاه کردم ...
چقدر بی روحن ...
مشاور سریع به طرف ما اومد و
بازوی من رو گرفت ...
بلندم کرد و گفت:+ ارباب جونگکوک ...
مرد جوانی بلند شد و
کمی گرد و خاک حاصل از افتانمون
رو از روی لباسش تکاند...
مشاور :+سرورم حالتون خوبه؟؟؟
مرد جوان سری تکان داد و گفت:-خوبم ..
با شرمندگی گفتم:-من متاسفم ..نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
مرد جوان نگاهی به من انداخت و گفت:-پس جونگکوک ..شایسته ترین پسر ایشون
هستند ...
(نگاهی به شاخهای که روی آن بودم
انداخت و ادامه داد)چقدر متین و اروم ..
مردک نفهم داشت منو مسخره میکرد
دستم و به کمرم زدم و گفتم:-بله من
هم متینم هم اروم ...درضمن شاسیته نیست اینطوری با من صحبت کنین...فکرنکنم
پسر یه وزیر بودن
لایق هم صحبتی با خواهرزاده ی شاه
رو داشته باشه ...
(کمی سرم رو کمی خم کردم)روز خوش ...
وبه سرعت از انجا دور شدم ...
از پله ها بالا میرفتم که هیون
سریع به طرفم دوید و گفت:+وای ارباب جوان کجاید شما؟؟مادرتون ازتون ناراحته ..
لبخند اطمینان بخشی بهش زدم و
به سمت سالن غذاخوری راه افتادم...
خدمتکار در رو باز کرد و
ورودم رو اعلام کرد ..
داخل شدم و تعظیم کوتاهی کردم ..
نگاهم رو به مادرم دوختم که با عصبانیت به من زل زده بود
لبخندی بهش زدم و
روی میز کنار بکهیون نشستم ...
:-بکهیون چرا شروع نمیکنین؟؟
بکهیون بی حوصله موهایش را تاب داد
:+منتظر جناب تهیونگ هستیم ...
:-مگه نیومده؟؟
:+چرا ..ه..
هنوز بکهیون حرفشو تمام نکرده بود
که در باز شد و
مردی وارد سالن شد ...
با تعجب نگاهم به چشمام
مشکی سردش خورد ...
امکان نداشت این مرد تهیونگ باشه.
تهیونگ مغرور به طرف من اومد و
دستش را روی میز کنارم گذاشت ..
همه در حال تماشای ما بودن ...
آرام آب دهنم رو قورت دادم ...
با شنیدن حرفش قلبم یخ بست..
YOU ARE READING
Kingship_vkook
Fanfiction(کامل شده) Complete کاپل اصلی :ویکوک کاپل فرعی:______ ژانر:عاشقانه،اسمات،امگاورس(رایحه و فرمون اینجور چیزا نداره)،امپرگ، پادشاهی جونگ کوک 16ساله کوچیک ترین پسر امگای پادشاه هستش که برای پیوند جیمین برادر بزگترش با شاهزاده تهیونگ به قصرش در انگلیس...