part13

2.4K 459 6
                                    

یه نفر منو محکم کوبید به دیوار ولباشو گذاشت روی لبام با چشمای گشاد به چشمای بسته ی
جونگکوک نگاه میکردم دستاشو گذاشته بود روی شونم که من تکون نخورم محکم زدم زیر دستاش
امانش ندادم و لحظه ای که ازم جدا
شد محکم توی گوشش زدم ...
از عصبانیت قرمز شده بودم
به جونگکوک توپیدم
:-بس کن ..تو نامزد برادر منی
جونگکوک دستی به گونهاش کشید
دستشو دور گردنم حلقه کرد
منو به دیوار کوبید که آخی از دهنم
خارج شد ...
سرشو توی گودی گردنم برد و
زمزمه کرد:-ولی من دلم تورو میخواد...
دستامو بالا اوردم و روی سینه ی جونگکوک
گذاشتم ..ولی جونگکوک سرش را بلند کرد
و لبام را شکار کرد ....
دستش را دور کمر باریکم حلقه کرد ..
با بوسهاش قلبم به شدت به قفسه ی سینه ام میکوبید ...
من امگا بودم ولطف در برابر بوسه اش
مقاوتم شکست ...
لبامو رها کرد و بوسهای به قفسه ی سینه ام زد ...
اهی کشیدم که جونگکوک وحشی تر شد ....جونگکوک دوباره لبانم را شکار کردکه
با شنیدن صدای شاه سریع از هم
جدا شدیم ...با ترس گفتم:- جونگکوک
برو پنهان شو ...
اگر ما رو اینجا تنها میدین مطمعناً
زنده نمیماندیم
جونگکوک نگاهی به راهرو انداخت و
گفت :+کجا برم؟؟؟
نگاهی به مجسمه انداختم
:-برو پشت اون زود باش
وقتی جونگکوک پشت مسجمه قایم شد
نفس عمیقی کشیدم و منتظر شاه ماندم..
لبخندی زدم و نگاهم رو به شاه و جیسون دوختم ...شاه با تعجب گفت:+جیمین؟؟
تو باید الان جشن باشی!!!
لبخندی زدم جواب دادم
:-الان برمیگردم
شاه سری تکان داد و همراه جیسون
از راهرو گذشتن ..با گذشتن اونا
جونگکوک با لبخند اومد جلوم ودستم را گرفت
:-ادامه داره ...
سریع دست مرا کشید و به طرف اتاق خودش رفت ...در اتاق را بست و
به سمت من آمد نمیتونستم در مقابلش به ایستم ...نمیدانم چرا ولی دلم میخواست جونگکوک کارش را
ادامه دهد...
محکم مرا به دیوار کوبید و و لبانم را شکار کرد ...آهی کشیدم
که جونگکوک جری تر شد ...
سریع دست برد و لباس سلطنتی اش را باز کرد ....
موهای مرا  نوازش کرد و بوسهای به گردنم زد ....دستم را لای موهای مشکی رنگش بردم ...جلو گیری
از احساس های سرباز زدهام سخت بود ...
جونگکوک سریع دست برد و دکمه های لباسم را
باز کرد ...
با افتادن لباسم به خودم امدم ...
سریع از جونگکوک جدا شدم ...

kingship_kookminWhere stories live. Discover now