با تعجب جیسون را کنار زدم
جیسون کمی عقب رفت و
به چشمانم زل زد
نگاهم پراز خشم شد کمی خودم را بالا کشیدم و گفتم
:-داری چه غلطی میکنی؟؟
جیسون لبخندی زد و
گفت:+خودت که داری میبینی ..
دستم را بالا اوردم و محکم به گوشش کوبیدم ..نفسهایم تند شده بود
با داد گفتم:-از اتاق من برو بیرون سریع ...
جیسون روی من خم شد که کامل روی تخت دراز کشیدم نفسش را در صورتم رها کرد و
گفت:+متاسفم جیمین تا به خواسته ام نرسم از اینجا نمیرم ...
دهن باز کردم که فریاد بکشم ولی او از من زرنگ تر بود سریع لبهایش را روی لبم گذاشت
احساس میکردم الان است که در دهنش بالا بیاورم ...
دستا پا زدم تقلا کردم
اما فایده ای نداشت دستش که یقه ی لباسم را گرفت
نفس در سینه ام حبس شد
یقه ی لباسم را گرفت و کشیده که از وسط پاره شد ...جیغ خفهای کشیدم
که صدایم در بین لباهایش خفه شد
احساس ترس در دلم رخنه کرد
اولین رابطه ام با جونگکوک جلوی چشمانم شکل گرفت
باز هم یک تجاوز دیگه
اشک هایم راه خود را پیدا کردند و صورتم خیس شد ...
جیسون لبهایم را رها کرد و
روی سینه ی برهنه ام دست کشید
که جیغی زدم
جیسون دستش را روی دهانم گذاشت
و گفت:+منو دیوانه نکن جیمین
باید نشانت رو ازت بگیرم تا با جونگکوک ازدواج نکنی ...نمیزارم مال اون بشی
پوزخندی زدم که زیر دستش پنهان شد
جیسون کجای کار بود؟؟
من که نشانی نداشتم که او بخواد اون رو ازمن بگیره
نشانی که قبلا بی رحمانه از من گرفته شده بود ...
جیسون تیکه ای لباسم را پاره کرد و با آن دهانم را بست
هرچه سرم را تکان دادم
فایده ای نداشت اشک هایم پی درپی از چشمم سرازیر میشدند و لابه لای موهایم پنهان ...
جیسون پایین لباسم را گرفت و کشید
که کامل از تنم خارج شد
جیغی کشید که به خاطر بسته بودن دهانم بیشتر شبیه ناله بود ...
جیسون نگاه کثیفش را روی بدنم چرخاند
دستم را
بلند کردم که سریع دستم را گرفت
پوزخندی زد و گفت:+چیکار میخواستی بکنی جیمین؟؟
سرم را تکان دادم که باز هم لباس زیر سفید م را پاره کرد الان من برهنه زیر جیسون بودم ...
جیسون روی یکی سینه هایم بوسه ای زد
اصلا لذتی برایم نداشت ..فقط درد بود که در آن لحظه داشتم
درد از رابطه داشتن با فردی جز جونگکوک
درد از دوباره مورد تجاوز قرار گرفتن
درد خیانت به جونگکوکی که مرد زندگی ام بود
جیسون بوسهای به گردنم زد و
زبانش را روی پوستم کشید
لاله گوشم را در دهانش برد و
مکید
زیر گوشم زمزمه کرد
:+چرا ناله نمیکنی جیمین؟؟
روی از او گرفتم و به شومینه نگاه کردم
با دیدن روح میونگ که انجا ایستاده بود و به من نگاه میکرد
ته دلم روشن شد
با عجز نگاهم را به چشمان سردش دوختم ...اما حرکتی نکرد
با احساس حرکت دست جیسون لای پایم
چشمانم را روی هم فشردم
چه کسی باور میکرد که من لذتی در آن لحظه نداشتم
جیسون روی پاهایم جابه جا شد و به یه حرکت پیراهنش را از تنش خارج کرد
سرش را خم کرد که به سرعت
دستم را بالا اوردم چنگی به صورتش زدم
کمی صورتش کج شد
کمی پاهایم را تکان دادم
اما نتوانستم جیسون را کنار بزنم
جیسون دستی به صورتش کشید
جای ناخن هایم روی صورتش قرمز شده بود اما زخمی نشده بود
دستم را بالا بردم تا پارچه از دهنم خارج
کنم که جیسون دستم را گرفت
روی صورتم خم شد و گفت
:+پس دلت یک رابطه ی خشن میخواد؟؟
کمی چشمانم گشاد شد ...
کاش دهنم باز بود تا چند تا حرف بارش میکردم
من دلم فقط رابطه ی عاشقانه با جونگکوک میخواست
جیسون
ماند حیوان نوک سینه ام را دهان گرفت و
با دندان هایش گاز گرفت
دردش غیر قابل وصف بود
از درد چشمانم را روی هم فشردم
مردانگی اش به شدت بزرگ شده بود
به خوبی آن را حس میکردم
به خوبی پیدا بود
او از جونگکوک هم وحشی تر بود
سرم را بلند کردم و به تخت کوبیدم
از لذت نبود از ناتوانی ام بود
جیسون لبانش را روی پوست سینه ام کشید تا به ان یکی رسید
دوباره همان کار را تکرار کرد
هنوز اشک میریختم
نمیدانم چرا اشک چشمانم خشک نمیشد
دستم را کمی تکان دادم
که جیسون کمی پایش را تکان داد و دستم آزاد شد
دستم را لای موهایش بردم
جیسون نگاهی به چشمانم انداخت
فکر کرد دارم همکاری میکنم
که اینبار با شدت بیشتری شروع به خوردن سینه هایم کرد
کمی سرم را چرخاندم که نگاهم به گلدان روی میز کنار تخت افتاد
کمی دستم را لای موهایش تکان دادم و
سپس آرام آن را به طرف گلدان بردم
با لمس گلدان لبخند ی زدم
سریع آن را گرفتم
سریع گلدان را بلند کردم و محکم توی سرش کوبیدم
جیسون ناله ای کرد و دستش را روی سرش گذاشت
خون از سرش جاری شد و روی بدنم افتاد
کمکم چشمانش بسته شد و روی من افتاد
از ترس نفس نفس میزدم
جیسون به شدت سنگین بود
به سختی جیسون را کنار زدم که کنارم روی تخت افتاد
سریع بلند شدم و نشستم نگاهی به چشمان بسته اش انداختم
نفس عمیقی کشیدم
که جیسون تکانی خورد و
کمی چشمانش را باز کرد
از ترس سریع بلند شدم و
همان طور بدون لباس از اتاق بیرون
رفتم ...در آن لحظه برایم مهم نبود کسی مرا اینگونه بدون لباس ببیند
در آن لحظه فقط یک چیز مهم بود فرار از جیسون
فرار از خیانت دوباره
یک بار به تهیونگ خیانت کردم و تا آخر عمرم تاوانش را پرداخت میکردم
دلم نمیخواست باز هم همان اتفاق بیفتد
دلم نمیخواست آدم بده این داستان من باشم
سریع شروع به دویدن کردم
باید به اتاق یکی از هیونگام پناه میبردم
جلوی اتاق بکهیون ایستادم سریع دستگیره را گرفتم اما در باز نشد با ترس
دوباره امتحان کردم
اما فایده نداشت قفل بود
بیخیال بکهیون شدم به طرف در اتاق شومین رفتم مدام نگاهم را در سالن میچرخاندم
تا مبادا کسی بیاید و مرا ببیند
با باز شدن در اتاقم
جیغی کشیدم هنوز دهنم با آن دستمال بسته بود
سریع شروع به دویدن کردم
درحالی که میدویدم
نگاهی به پشت سرم انداختم
ولی کسی از اتاقم خارج نشده بود
همین که خواستم سرم را برگردانم
محکم به یک نفر برخوردم
مرا در آغوش کشید و دستانش دور کمر برهنه ام حلقه شده ...
از ترس هنوز اشک میریختم
با دیدن قیافه ی متعجبش نفس در سینه ام حبس شد ....
YOU ARE READING
kingship_kookmin
Fanfiction(کامل شده) Complete کاپل اصلی:کوکمین کاپل فرعی:_______ ژانر:عاشقانه،اسمات،امگاورس(رایحه و فرمون از اینجور چیزا نداره)،امپرگ، پادشاهی جیمین 16ساله کوچیک ترین پسر امگای پادشاه هستش که برای پیوند تهیونگ برادر بزگترش با شاهزاده جونگکوک به قصرش در انگل...