part 4 - بازی🥀

2.3K 265 90
                                    

صداش تو مغزش اکو شد :
_بکشش ، همین الآن ...

جونگکوک ماتش برده بود ، اون عوضی چی داشت میگفت ؟ جون آدما انقدر براش بی ارزش بود که باید اینجوری از شرشون خلاص میشد یا باهاشون بازی میکرد؟
جونگکوک برای گرفتن انتقام خواهرِ بیچارش پاشو به این جهنم باز کرده بود و پیِ انجام کلی کارای غیرقانونیو به تنش مالیده بود ولی کشتن یه دختر بی گناه که از شدت ترس داره به خودش میلرزه خیلی بیشتر از گنجایشش بود
چشماشو بست و سعی کرد یکم به خودش مسلط بشه
نگاهشو به تهیونگی که انگار داره از صحنه حساس تئاتر مورد علاقش لذت میبره انداخت ... به سختی زبون باز کرد :

_فکر نمیکنم قرارمون این بوده باشه ، من قراره کارای محافظت از دیتاها و هکو انجام بدم نه قتل !

تهیونگ نگاه عاقل اندر سفیه ای به جونگکوک انداخت :
نکنه فکر کردی تو یه شرکت دولتی استخدام شدی و الان قراره یه اساسنامه برات بیاریم و قرارداد امضا کنی؟
کار خلاف کی حساب کتاب داشت که داری چرتکه میندازی ؟ برای اینکه تورو داخل تیم خودم راه بدم باید ازت نقطه ضعف داشته باشم تا اگه هوای خیانت به سرت زد بتونم مهارت کنم مگه نه؟
نکنه فکر میکنی منم قراره به سرنوشت پدرت دچار بشم؟ که دوتا جوجه تازه وارد همه چیزمو نابود کنن! نه ، سخت در اشتباهی . تو با کشتن این هرزه میتونی خودتو به من ثابت کنی ... چطوره به جای جوهر برای نوشتن قرار داد از خونش استفاده کنیم دنیل ؟ هوم؟

خون جلوی چشماشو گرفته بود ، خیلی دوست داشت بدونه دقیقا چی باعث شده اون عوضی به این حد از پست فطرتی برسه.
وقت زیادی برای فکر کردن نداشت
نگاهشو به دختر داد ... ساکت بود، انگار اونم از این که راهی برای نجات داره قطع امید کرده بود و کاملا بی حس ب نظر میرسید .
باید چیکار میکرد ، اگه الان موقعیتو از دست میداد دیگه باید با هدفش خداحافظی میکرد . اسلحه کاملا آماده شلیک بود ، پیش خودش فکر کرد که میتونه به قسمتی از بدن دختر شلیک کنه که عضو حیاتی داخلش نباشه و درجا اونو نکشه
از فکرش یکم قوت قلب گرفت .. میتونست به پایین شونش دقیقا کنار قلبش جایی که میدونست گلوله از اون فضای خالی رد میشه شلیک کنه
صدای تهیونگ متوقفش کرد :

_به سرش شلیک کن.

دیگه داشت از خود بیخود میشد ، لعنتی .

اما تهیونگ در اون سمت اتاق با آرامش تمام به اون پسر زل زده بود ، مشخص بود اون پسر نمیتونه آدم بکشه ولی چرا اسلحه رو ول نمیکرد و وانمود میکرد که یه قاتل تمام عیاره ؟ یعنی انقدر به این کار نیاز داشت؟
تهیونگ خودشم عمیقا دلش میخواست اون وارد تیمش بشه چون جریان لو رفتن دوتا محموله بزرگش توسط یه هکر بی همه چیز و خسارت هنگفتی که بهش وارد شده بود واقعا رو اعصابش راه رفته بود و بی صبرانه دوست داشت رو دنیل برای سر سامون دادن اوضاع حساب باز کنه‌ .

Faded (محو شده)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora