season 2 - part 6 - محو شده🥀

1.7K 187 108
                                    


" ۷ ماه قبل ، اسپانیا ، مادرید , شبِ حادثه (چاقو خوردن و زخمی شدن تهیونگ) "

_ته... تهیونگ...

جونگکوک بهت زده به تهیونگی که به خودش میپیچید نگاه میکرد .... درک دقیقی نداشت که چه اتفاق لعنتی داره میفته . به سرعت به تهیونگ نزدیک شد و خشکش زد . تمام بدنش با دیدن لکه بزرگ خونی که حالا به وضوح لباسش رو خیس کرده بود یخ بست .

_این چیه...

_برو دنبالش نذار فرار کنه

_تو زخمی شدی؟!

_چیزی نیست ... برو جلوشو بگیر

_خونریزی داری!

جونگکوک بلند فریاد کشید و شوکه بود.... برای دومین بار بود که طی یه ساعت بهش شوک وارد میشد و حس میکرد توانایی نفس کشیدنش رو از دست داده .

_چیزی نیست قلب من ... نباید بذاری در بره.

تهیونگ با لحن اروم و صورت رنگ پریده زمزمه کرد و همین برای جری شدن جونگکوک کافی بود :

_به جهنم ...بره به درک ... تو زخمی شدی

جونگکوک فریاد زد و به سرعت دستش رو به سمت هودی تهیونگ برد و بعد از بالا زدنش از زخم عمیقی پهلوی تهیونگ خشکش زد .

_خدای من ...

به هق هق افتاد ... جونگکوک احمق نبود به خوبی میتونست بفهمه تهیونگ داره چه دردی رو تحمل میکنه و اینکه وانمود میکرد حالش خوبه بیشتر حالشو خراب میکرد .

_جونگکوک... نگاه کن بهم ... چیزیم نمیشه...

جونگکوک با چشمهایی که دیگه نمیتونست کنترلشون کنه به سرعت بعد از برداشتن ملحفه تمیزی که کنار تختش قرار داشت و فشردنش روی زخم تهیونگ برای کم کردن شدت خون ریزی نالید :

_لعنت به من ... همش تقصیر منه ... همش دارم بهت اسیب میزنم.

_مراقب حرف زدنت باش ... باید با جونگکوک من خوب حرف بزنی ....نگام کن قلب!

جونگکوک نگاه کرد ... تحمل نگاه درد کشیده مقابلش رو نداشت ... تحمل دیدن تهیونگ مظلوم مقابلش رو نداشت .

_چیزی نیست خب؟ یه زخم سطحیه.

_سطحی؟ سطحی ...

جونگکوک با خشم تکرار کرد ... چرا تهیونگ هیچوقت به خودش اهمیت نمیداد ...
چرا اون لعنتی هیچ اهمیتی به خودش نمیداد و یکم بیشتر احتیاط نمیکرد .

_نمیذارم تکرار شه ....

جونگکوک دیوانه وار زمزمه کرد ... وقت از دست دادن نبود ... جونگکوک تحمل نداشت ...

_میمیرم این دفعه ...

_محض رضای خدا اروم باش .

تهیونگ با درد نالید و همین برای شکستن جونگکوک کافی بود ... تهیونم داشت درد میکشید.

Faded (محو شده)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz