"مرگ رویدادی نیست که در یک لحظه اتفاق بیفتد ، بلکه مردن فرآیندی است که به موجب آن اندام ها به ترتیبی از فعالیت باز می ایستند که از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد . چون مرز بین زندگی و مرگ مشخص نیست ، جوامع به تعریفی از مرگ و جان باختن نیاز دارند که به پزشک ها کمک کند تا تصمیم بگیرند چه موقع به اقدامات حیات بخش خاتمه دهند ، و چه موقعی می توان اندام های اهدا شده را برداشت . به بازماندگاه اطلاع دهند که باید برای از دست دادن عزیزان خود سوگواری کنند و برای زندگی جدید برنامه ریزی کنند "
تعریف علمی از مرگ که توسط استاد پزشکی قانونی سختگیرش شنیده بود.
نگاه تلخی به جای خالی جسم بی جان سان هی که چند دقیقه قبل توسط پرسنل پزشکی برده شده انداخت.
مسیر نگاهش رو به رد خون تازه ای که به وضوح روی دستهای خودش دیده میشد تغییر داد.
جرئت نگاه کردن به نزدیک ترین شخص زندگیش که حالا فرسنگ ها از هم دور افتاده بودند رو نداشت .
از نبرد با وجدانش درمانده شده بود .
دستی روی پلک های خیس و ملتهبش که هر لحظه بیشتر پر میشد کشید و از پس پرده اشکهای بی رمقش ، نگاهی به تهیونگ انداخت.
قلبش از دیدن صحنه روبروش مچاله شد.
تهیونگی که بدون بیان کوچک ترین حرفی ، به جای خالی سان هی خیره شده بود و لرزشی که به وضوح داخل تنش حس میشد .
لبخند تلخی روی لبهاش شکل گرفت .
اون استاد احمق از مرگ چی میفهمید که انقدر راحت مفهومش رو به چند واکنش زیستی به درد نخور خلاصه میکرد؟غلط بود ...
مرگ دقیقا همین لحظه بود.مرگ مردن نبود و مرگ تنها نفس نکشیدن هم نبود،
جونگکوک در همین لحظه ، برای بار هزارم مرده بود.با شنیدن صدای قدم های شخصی به سمت منبع صدا برگشت و با دیدن کاپیتان لی که به سمت تهیونگ قدم بر میداشت ، نفس کشیدن از یادش رفت.
_بابت حادثه پیش اومده متاسفم کیم تهیونگ ، ماموران من همه تلاششون رو کردن تا هر دوی شمارو کاملا سالم نجات بدن اما اقدام خودسرانه مادرت ، باعث جری شدن کیم یونگ سو و شلیک گلوله شد .
کاپیتان کیم در حالی که با نگاهی متاسف ، به تهیونگ کاملا ساکت نگاه میکرد ، ادامه داد :
_با تمام این اوصاف ، هیچ مدارکی دال بر گناهکاری تو وجود نداره .
ممنون که با نیروی پلیس برای دستگیری کیم یونگ سو همکاری کردی.تهیونگ اما هیچ عکس العملی نداشت . نه الان که شاه شطرنج زندگیش کاملا کیش و مات شده بود . بی توجه به صحبتهای کاپیتان ، نگاهش همچنان به رد تازه خون روی زمین و دست های خونی خودش بود .
کاپیتان که متوجه وخامت حال تهیونگ شده بود ، با اشاره سر به جنگکوکی که تمام مدت اون دو رو تحت نظر داشت داشت از محوطه خارج شد.
CZYTASZ
Faded (محو شده)
Fanfictionافسر جئون جونگکوک بعد از کشته شدن خانوادش به بی رحمانه ترین شکل ممکن و گذروندن زجر آور ترین سال های عمرش بالاخره موفق میشه برای گرفتن انتقام به عنوان نفوذی وارد باندِ باعث و بانی تمام بدبختیاش ، کیم تهیونگ بشه ! ولی اگه حقایق اون چیزی نباشه که نشون...