|• مقدمه •|

741 90 0
                                    

🦋~خلاصه داستان ~🦋
ییبو عاشق زندگیش بود حتی با وجود کاستی های زیاد و بزرگی که درست مثل نقطه ی سیاه در صفحه ی سفید کاغذ به چشم میومد
همیشه با خودش فکر میکرد زندگیش تاریکی مطلقه و هیچ ستاره ای قرار نیست توی زندگیش پیدا بشه  که شاید بتونه با همون نور کمش سیاهی و ظلمات زندگیش رو ببلعه
ولی در اولین دیدار کوتاهی که با جان داشت نظرش نسبت به دنیای تاریک پیرامونش عوض شد
جان در نظر ییبو همون ستاره ای بود که بهش نیاز داشت و خواستار نزدیک بیشتر باهاش بود و میخواست  پیش خودش نگهش داره
ولی نمیدونست جان فقط روشنایی داخل سیاه‌چاله است که اون رو بیشتر سمت مرکز سیاهچاله میکشونه 🥀

_ تیزر ویدیویی رو میتونید از چنل M00NLightCandy ببنید 🌼_

💙 Blue Madness ( Completed ) 💙Where stories live. Discover now