7

7.5K 1K 290
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جین:
_مامانت زنگ زد. درمورد به هم زدنت با دوست دخترت پرسید.

جونگکوک درحال تماشای تهیونگی بود که با اشتها غذایی که براش درست کرده بود رومیخورد.
_تو چی گفتی؟

_گفتم از خودت بپرسه. باهاش حرف بزن.

_میزنم. فقط نمیدونم از کجا شروع کنم.

_از اول ماجرا تا اونجایی که الان تهیونگ برات چیه. پدر و مادرت درک میکنن.

_چه درک کنن چه نه دیگه برام مهم نیست. من عاشقشم هیونگ.

جین خندید.
_و بچه ها. آره؟

_آره و بچه ها.

_دوست دارم ببینمتون. مخصوصا الان. هم شما هم یونگی و جیمین.

_یونگی هیونگ چطوره؟

_خوب. تو فاز ماه عسل‌ـن. رابطه‌شون خوبه نگران نباش. و تور... کی برای تمرین و اینا برمیگردی؟

Until we meet againWhere stories live. Discover now