تهیونگ پسر کوچیکتر رو کشید نزدیک خودش.
_اگه عاشقش نیستی باهاش ازدواج نکن._باهاش ازدواج میکنم چون کیس مناسبیه. تو تنها کسی بودی که عاشقش بودم.
تهیونگ سرش رو تکون داد
_به بچه ها فکر کن جونگکوک. زندگی اونا رو هدر نده._تو وقتی ترکشون کردی به زندگیشون اهمیت دادی؟ ها؟
_من برگشتم. دارم تلاش میکنم جبران کنم.
جونگکوک زمزمه کرد
_ولی این حقیقت که گذاشتی و رفتی رو پاک نمیکنه. تو منو باهاشون تنها گذاشتی و حتی وقت نکردم برای عشق از دست رفتهم ناراحتی کنم.
تهیونگ مشتای جونگکوک رو گرفت.
_با من ازدواج کن_چی؟!
_مگه نمیخوای اذیتم کنی؟ پس اذیتم کن و باهام ازدواج کن بعدش میتونی منو تا آخر عمرت داشته باشی و اذیتم کنی.
جونگکوک دستش رو انداخت دور کمر تهیونگ و به خودش نزدیک کرد.
_چطور میتونم به کسی که هنوز عاشقشم درد بدم؟
و بعد از گفتن این حرف از اتاق خارج شد.اشکاش قطره قطره چکیدن. نشست و دستاش رو انداخت دور زانوهاش و اینقدر گریه کرد تا چشماش درد گرفتن.
تهیونگ دیگه نمیدونست کی این وسط داره بیشتر عذاب میکشه.روزها گذشتن و تهیونگ یه شغل مدلینگ پیدا کرد و همراه جیمین از دیوید بخاطر سواستفاده ازشون به نفع خودش شکایت کرد.
تقریبا یه ماه از صحبتشون تو بالکن گذاشته بود که جونگکوک با کارتی تو دستش وارد شد.
_یه ماه دیگه ازدواج میکنم.همه بهش تبریک میگفتن و بغلش میکردن و براش بهترینا رو آرزو میکردن ولی تهیونگ سر جاش خشکش زده بود.
تو اون هیاهو جیمین پیداش کرد و تهیونگ بهش لبخند زد و به سمت اتاق بچه ها راه افتاد. فقط یکم مونده بود در رو ببنده که جونگکوک جلوش رو گرفت و وارد اتاق شد.
_فرار میکنی؟تهیونگ التماس کرد
_این کار رو نکن. تو اینو نمیخوای. عاشقش نیستی._دیگه درمورد این قضیه بحث نمیکنیم.
_لطفا جونگکوک. هرکاری میکنم.
جونگکوک ابروهاش رو بالا داد.
_هرکاری؟تهیونگ تایید کرد
_هرکاری ازم بخوای انجام میدم._اگه باهاش ازدواج نکنم، خودت رو بهم میدی؟
_چی؟
_مال من باش
_چی داری میگی؟
جونگکوک اونقدر نزدیکش شد تا نفسش به گردن ته خورد.
_دارم میگم تو رو برای تو تخت میخوام. خیلی به این قضیه فکر کردم تهیونگ. نمیخوام باهات ازدواج کنم ولی میخوام داشته باشمت. همونطوری که تو از من برای لذت و پول استفاده کردی ولی من ازت فقط لذت میخوام.
YOU ARE READING
Until we meet again
Fanfictionفیکشن و فیکچت [کامل شده] خلاصه: جونگکوک آیدول موفق کره جنوبیه که یه شب با کیم تهیونگ -یه دانشجوی ادبیات تو آمریکا- میخوابه. چند ماه بعد یه پیام دریافت میکنه که بچهش رو بارداره... ولی جونگکوک بچهش رو میخاد⁉️ کاپل اصلی: کوکوی کاپلهای فرعی: یونمین...