جیمین با صدای تهیونگ که صداش میزد بیدار شد.
_باید بریم. بچه ها خوابیدن._فردا برمیگردیم. ناراحت نباش ته.
_ناراحت نیستم جیمین. فقط... حالا اینقدر بهشون نزدیک شدم دلم نمیاد از کنارشون برم._دیوید حتما منتظره. بیا بریم.
تهیونگ رفت سمت جایی که جونگکوک خوابیده بود و روش پتو انداخت.
جیمین با چشماش مواخذهش کرد و تهیونگ شونهش رو بالا انداخت.
_با پتو راحت تر میخوابه.وقتی وارد هال شدن، تهیونگ دید که جیمین یه بالش برداشت و زیر سر یونگیی که پشت میز نهارخوری خوابش برده بود، گذاشت. وقتی چشم تو چشم شدن تهیونگ بهش لبخند زد و با هم از خونه خارج شدن.
هوسوک که شاهد همه چیز بود از اتاق بیرون اومد و زمزمه کرد:
_پس یه طرفه نیست. ها؟
و آروم خندید.اول به جونگکوک و بچه ها و بعد به یونگی سر زد و بیدارش کرد.
یونگی با چشماش دنبالشون گشت و وقتی پیداشون نکرد پرسید:
_رفتن؟هوسوک تایید کرد.
_چرا لبخند میزنی؟
_جیمین میدونست اگه اینجوری بخوابی فردا سردرد میگیری برای همین بالش گذاشت زیر سرت.
یونگی به بالش نگاه کرد و لبخندی روی لبش اومد ولی زود محو شد و گفت:
_پس اهمیت میده... ولی نمیخوام دیگه بهش امیدوار شم هوبی. دفعه پیش دردناک بود... خیلی._امیدوار نشو بهش ولی اگه برگرده میبخشیش؟ به عنوان کسی که هست؟
_برام مهم نیست کی یا چیه هوبی. ولی به قلبم برام مهمه. دوباره عاشقش نمیشم. نه دوباره.
_اول عکسش رو از والپیپر موبایلت بردار بعد اینا رو بگو.
_عکس جوجهست!
_صحیح. خیلی هم هنرمندانه. فقط... من تو جایگاهی نیستم که بهت بگم چه حسی داشته باشی یونگی ولی آره مواظب باش ولی کامل قطع امید نکن.یونگی خندید.
_چیزی برای امیدواری نیست. اون عاشقم نیست و به اعتمادم خیانت کرده. شانس دومی براش وجود نداره._هیونگ راست میگه.
هر دو به جونگکوکی که تازه وارد شده بود نگاه کردن.
_حتی نباید به شانس دوم فکر کنیم.هوسوک:
_باشه باشه. فقط دوباره عاشقشون شدین نیاین پیشم.یونگی:
_داری نفرینمون میکنی؟ چرا باید دوباره عاشقشون شیم آخه؟
جونگکوک:
_اونا برای عشق اینجا نیستن.یونگی:
_هرچی. بچه ها هنوز خوابن؟_آره. دارم میرم بخوابم. میای؟
_ما که تختمون مشترک نیست. تو که پیشنهادی چیزی نمیدی؟
_حالا چجوری با تصور همچین کوفتی به زندگی ادامه بدم؟
YOU ARE READING
Until we meet again
Fanfictionفیکشن و فیکچت [کامل شده] خلاصه: جونگکوک آیدول موفق کره جنوبیه که یه شب با کیم تهیونگ -یه دانشجوی ادبیات تو آمریکا- میخوابه. چند ماه بعد یه پیام دریافت میکنه که بچهش رو بارداره... ولی جونگکوک بچهش رو میخاد⁉️ کاپل اصلی: کوکوی کاپلهای فرعی: یونمین...