Part 34 [کافه‌تراس در شب]

1K 111 107
                                    

-[ داستان بین من و تو، شبیه ساعت شنیه.
تا زمانی که بعد از هربار سرازیر شدن شن ها برعکسش کنیم، هیچ‌وقت از حرکت نمی‌ایسته.

_کیم لوران، جونگ‌کوک تو. ]

.
.

یونگی نفس عمیقی کشید و پوزخند زد
-" سیستم قضایی کره واقعا حمایتی از کسایی که در حقشون ظلم شده نداره "

قلوپی از وودکای داخل شات رو نوشید و با حرکت دستش ادامه داد
-" باید حواست و جمع کنی، یه کوچولو ام شانس بیاری تا گیر نیوفتی. چون عدالت بین سران کشورا برای آدمای عادی اون کشور معنی نداره.
اگه واقعا پلیس سئول و دادستانی پیگیر این قضیه می‌شدن، درگیری ما با لوکاس انقدر ادامه دار نمی‌شد! "

تهیونگ سرش رو به تایید حرفای یونگی تکون داد و جیمین ابرویی بالا انداخت
-" اگه جزو بزرگترین باند قاچاق سئول بودیم به قانون هم نیازی نبود "

جونگ‌کوک از این حرف تک خنده ای زد و یونگی دستش رو زیر چونه‌ش گذاشت
-" تو؟ جزو باند؟ "

جیمین حالت جدی ای به خودش گرفت که چهره‌ش رو جذاب تر نشون می‌داد
و البته که یونگی دلباخته‌ی همین حالات دوست‌پسرش بود.
-" اوهوم! من در کل توی مدیریت زیادی خوبم جناب مین، چه مدیریت باند قاچاق و چه مدیریت زندگی و دوست‌پسرم "

گوشه‌ی لب یونگی بالا رفت و نگاه نافذش رو به چشمای تیله‌ای و سرکش پسر رو به روش که با اعتماد بنفس صحبت می‌کرد، دوخت
-" باشه، تو بردی عروسک "
گفت و نگاهش رو از جیمین نگرفت.

جیمین اول سر تکون داد اما چند لحظه بعد جمع تر نشست
-" می‌خوای کمتر نگاه کنی؟ معذب شدم.. "

جمله‌ی دوم رو آرام تر گفت و نگاهش رو دزدید.

یونگی شاتش رو سرکشید و "قصدم همین بود" رو زمزمه وار گفت و دور شد.

-" خبری از جونگده هست؟ "

جونگ‌کوک پرسید و تهیونگ سرش رو به دو طرف تکون داد
-" هنوز تو کماست، و متهم به هرچیزی که اون شب اتفاق افتاده "

-" نمی‌شه کاری کرد؟ "
جیمین پرسید و نگاهش رو بین سه نفر دیگه چرخوند.

تهیونگ شانه بالا انداخت
-" حقیقتش من به کل امیدمو به پلیس سئول، کاراگاه و دادستانی از دست دادم. به راه حلی که با وجود اونجا انجام بشه حتی فکر هم نمی‌کنم "

جونگ‌کوک با حرف تهیونگ سرش رو پایین انداخت و چند لحظه چشماش رو بست..

سکوتی که چند لحظه بین چهار نفرشون حاکم شد با صدای کوبیده شدن در خونه از بین رفت.

جیمین چند لحظه پرید و بقیه نگاه های مردد و نگرانشون رو به در دادن.

یونگی انگشت سبابه ش رو جلوی بینی و لبهاش نگه داشت و آرام از سر میز بلند شد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 03, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

luv me again.Where stories live. Discover now