دیر وقت بود..
حدودای ساعت 11 و نیم شب بود که پسرا داخل چادر برگشتن.جونگکوک هنوزم بخاطر گریه ی یکساعت پیش سردرد داشت و هرازگاهی دماغش رو بالا میکشید و تهیونگ بهش دستمال میداد!
هوسوک لحاف رو روی سرش کشید و گفت:" کاملا دلم بهتون میسوزه که مجبورید همه جا کاپلی برید.. من خودم یوکی رو نیاوردم تا هم اون راحت باشه هم من.. شب خوش! "
نامجون اروم هوسوک رو زد:" حالا به رخ نکش"
-" دارم سعی میکنم بخوابم.. هیس! "
هوسوک گفت و جیمین خندید.همه دراز کشیده بودن و جز هوسوک، شش نفر دیگه بیدار بودند.
یونگی که کنار جیمین بود و باهم صحبت میکردن چند دقیقه بعد روی جیمین دیده شد و سرش رو داخل گردنش فرو برد.جیمین خندید و سعی کرد یونگی رو از خودش دور کنه:" نه.. الان وقتش نیست"
یونگی سرش رو بلند کرد:" چقدرم که تو بدت میاد"کم کم صداشون بالا میرفت که جین معترض گفت:" گت عه روووووم بچز! "
(Get a room bitchs
منظورش اینه که اگه میخواین س.ک.س کنید اتاق/مکان جدا بگیرید اینجا نه.
گفتم شاید ندونید ♡)
نامجون خندید:" بیگ لایک! "یونگی دستش رو روی دهن جیمین گذاشت:" اگه قرار باشه انجام بدیم باید بی سرو صدا باشی بیبی دال! "
جیمین دست یونگی رو برداشت:" میدونی که نمیتونم صدامو کنترل کنم.. پس ازم نخواه. در ضمن تو باید فردا یه چادر دیگه برای خودمون بخری.. قراره یه هفته اینجا باشیم! "یونگی انگشتش رو نوازش وار روی گونه ی جیمین کشید:" درست میگی، همین الانشم نمیتونم منتظر بمونم"
-" بنظرت ممکنه الان فروشگاه های اطراف باز باشن؟ "جیمین اروم پرسید و نامجون جواب داد:" الان خطرناکه برید بیرون، بخوابید"
یونگی پوفی کرد و از روی جیمین کنار رفت.جیمین دستهاش رو دراز کرد:" حداقل بغلم کن! "
.
.جونگکوک چند بار این پهلو و اون پهلو شد..
همچنان بیدار بود و ساعت گوشیش 2:00 صبح رو نشون میداد.
سعی کرد بخوابه.
اما حتی چشماش رو هم بزور بسته نگه میداشت.به تهیونگ که ابروهاش در هم بود و خوابیده بود نگاه کرد و اروم خندید..
زمزمه کرد:" اگه بخوام توصیفش کنم.. ته یه پسر بچه ی ده ساله ست که قد بلندی داره و توی تخت تاپه! "به توصیف خودش خندید.
اما وقتی دوباره به تهیونگ نگاه کرد متوجه عرق روی صورت و گردنش شد.
سرش رو کمی بالا اورد و اروم به شونه ی تهیونگ زد:" ببینم ته.. خوبی؟ "از پسر مقابلش جوابی نگرفت و به پهلو چرخید تا نزدیک تر بشه.
تهیونگ رو تکون داد:" ته! بیدار شو.. حالت خوب نیست؟ "
جونگکوک نشست و به جین که خواب بود نگاه کرد:" هیونگ کاش بیدار بودی... "
YOU ARE READING
luv me again.
Fanfiction(متوقف شده) - غم زیباست و منشأش مقدس. کیم تهیونگ. - ژانر: رمنس، درام، اکشن، برشی از زندگی. - کاپل: ویکوک، یونمین، نامجین. start: 2020, october 13. (درحال ویرایش...)