[ داستان من و تو، داستان غریبههای آشناست؛
مثل زمانی که انگار کسی بهنظرت آشنا میاد چون تو زندگی قبلیت عاشقش بودی..!
من هنوز نمیتونم به خاطر بیارم
اما دیشب، اولین شب تو سه ماه گذشته بود که تونستم آروم بخوابم
انتهای مسیر.. چیزی دربارش نمیدونم
اما اگر تو جفت روحی تو زندگی قبلیم بودی، این یعنی داستان ما از خیلی وقت قبل نوشته شده و مسیرمون مدت هاست که مشخصه._تهیونگ. ]
.
.تهیونگ نفس سنگینی کشید و چشماش رو باز کرد.
بعد از چند ثانیه کم کم میتونست دیشب رو به یاد بیاره.دست جونگکوک دورش حلقه شده بود و دست دیگش هنوزم بین موهای اون بود.
سرش رو از روی سینهی جونگکوک جوری که بیدار نشه برداشت و از روی تخت بلند شد
لحاف رو روی جونگکوک کشید و اجزای صورتش رو از نظر گذروند.
آشنا بود، فقط همین..
کلافه از اتاق بیرون رفت و دستی به موهای مجعدش کشید.سمت آشپزخونه رفت و نگاهی به دور و بر انداخت.
در یخچال رو باز کرد و بطری شیشهای وودکا رو بیرون آورددرش رو باز کرد و بدون ریختنش داخل گلس، سرکشید
خط عمیقی از طعمی که زیر زبونش حس کرد بین دو ابروش ایجاد شد و نفس عمیقی کشید.
همونطور که بطری رو بهدست گرفته بود، با دست دیگهش جعبهی سیگار و فندک رو از روی ماکروفر برداشت و سمت تراس نسبتا قدیمی و عریض عمارت رفت.
در رو باز کرد و هوای اول صبح به پوست صورتش برخورد کرد
از داخل جعبه یه سیگار برداشت و فندک رو روشن کرد.دستش رو مقابل جهت باد قرار داد و فندک رو نزدیک سیگار برد
با روشن شدنش پک عمیقی بهش زد و دودش رو با مکث از بین لب هاش بیرون فرستاد.بطری رو روی لبهی تراس گذاشت و به شهر که تقریبا زیر پاهاش بود نگاه کرد.
-" یه چیزی بیارم دورت بندازی؟ ممکنه سرما بخوری "
تهیونگ سیگار رو بین دو انگشتش نگه داشت و سمت صدا برگشت
با دیدن جونگکوک که بین چهارچوب در ایستاده بود نگاه کرد و سرش رو به دو طرف تکون داد
-" سردم نیست، صبحت بخیر "جونگکوک سر تکون داد و به برفهای روی درخت ها که با نور خورشید سفید تر به نظر میاومدن نگاه کرد و جواب داد
-" صبح توام بخیر سنیور، چرا اومدی بیرون؟ "-" سنیور؟ "
تهیونگ پرسید و جونگکوک با خندهی کوتاهی تایید کرد
-" از القاب اروپاییه ته، فرانسویه.. یعنی ارباب، جناب، شاهزاده. بهت میاد نه؟ "تهیونگ لبخند محوی از حرفهای شیرین مرد مقابلش زد و ابرویی بالا انداخت
-" اگه تو فکر میکنی بهم میاد، پس میاد. قشنگه.
و آره اومدم بیرون، نخواستم بوی سیگار اذیتت کنه"
VOCÊ ESTÁ LENDO
luv me again.
Fanfic(متوقف شده) - غم زیباست و منشأش مقدس. کیم تهیونگ. - ژانر: رمنس، درام، اکشن، برشی از زندگی. - کاپل: ویکوک، یونمین، نامجین. start: 2020, october 13. (درحال ویرایش...)