Part 31 [زخم و سکوت]

506 114 43
                                    

-[ گاهی فکر می‌کنم چرا آدما می‌گن روشنایی، تاریکی رو خنثی می‌کنه؟
روشنایی تو اونقدر که باید نیست تا بتونه تاریکی من و ذهنم رو خنثی کنه؟
یا تاریکی به قدریه که هیچ نوری در مقابلش دووم نمیاره..؟

_تهیونگ. ]

.
.

جونگ‌کوک همونطور که کتاب داخل دستش رو مطالعه می‌کرد نگاهش به تهیونگ افتاد که داشت به گل های بیرون عمارت آب می‌داد

این روزا فعال تر شده بود و شاید تا حدی آرام تر؟

جونگ‌کوک در ذهنش "شاید" رو به کار می‌برد چون مرد داستانش، استاد ابراز نکردن بود!

نگاهش رو به موهای مجعد تهیونگ که زیر نور ماه هاله‌ی مشکی داشتن داد و ناخواسته لبخندی مهمون لب هاش شد.

حالا بیشتر از هرزمان دیگه‌ای نیاز داشت تهیونگ به یاد بیاره.. حمل کردن تمام دلتنگی و فشار این چند ماه و از طرفی تلاش برای آرام نگه داشتن تهیونگ، داشت اون رو از پا می‌نداخت.

با صدای موبایلش، گوشی رو برداشت
-" افسر "

جونگده همونطور که سوار ون می‌شد جواب داد
-" آقای کیم، همه چیز مرتبه؟ "

جونگ‌کوک ناخودآگاه نگاهش رو به تهیونگ داد و با دیدنش "اره" گفت و ادامه داد
-" چیزی شده؟ به نظر میاد اون طرف همه چیز مرتب نیست.. "

جونگده پوفی کرد
-" داریم لوکاس و به بیمارستان منتقل می‌کنیم، تو زندان بهش سوءقصد شده "

جونگ‌کوک تعجبش رو تو چشمای گرد شده‌ش نشون داد
-" سوءقصد؟ برای چی؟ "

-" هیچی نمی‌دونیم آقای کیم.. فقط دارم باهاشون می‌رم تا چیزی از کنترل خارج نشه "

جونگ‌کوک با اومدن تهیونگ سمتش، گوشی رو روی بلندگو گذاشت و جواب داد
-" مطمئنید اینطوری اتفاقی نمی‌افته؟ "

جونگده با مکث گفت
-" باید یه‌جوری حواسم بهش باشه.. می‌خواستم بدونم تو و تهیونگ خوبین یا نه، من باید برم "

-" لطفا مواظب خودتون باشین.. "

گوشی رو قطع کرد و روی تاقچه‌ی کنار صندلی گذاشت.
تهیونگ نگاهی کرد
-" صداش آشنا بود.. "

-" افسر پلیس، جونگده، از دوستاته "

-" چی می‌گفت؟ "

جونگ‌کوک به پشت صندلی تکیه داد و حرفایی که شنیده بود رو یک دور در ذهنش مرور کرد
-" می‌گفت به لوکاس تو زندان سوءقصد شده.. مثل این‌که دارن می‌برنش بیمارستان.
جونگده گفت باهاشون می‌ره که حواسش به اوضاع باشه. "

تهیونگ مردد سر تکون داد و چیزی نگفت.
تو اعماق ذهنش حس می‌کرد یه چیزی درست نیست اما در این مدت اونقدری میزان تمرکزش پایین اومده بود که نمی‌تونست طوری که می‌خواد فکر و تحلیل کنه.

luv me again.Where stories live. Discover now