Part 3 [همکار جدید]

1.8K 244 80
                                    

[" تهیونگ ساده ست فقط باید همو نبینیم"]
["درسته من علاقه ای ندارم بهت"]
["میخوام یه زندگی دیگه تشکیل بدم! "]
["ما نمیتونیم باهم ادامه بدیم"]
["اشتباه بود"]

کلافه چشم باز کرد.
داشت خواب میدید..

امروز روز سومیه که مضطرب بیدار میشه.
دست باند پیچی شده ش رو به صورتش کشید و نشست.
زخم حرف هایی که جونگکوک دو سال پیش بهش زده بود حالا سر باز کردن و خون ریزی دارن..!
.
.

مقابل در شرکت رسید.
ماشین رو طرف دیگه ی خیابون پارک کرد و پیاده شد..

داخل شرکت رفت و همونطور که سوار آسانسور میشد، دکمه ی کتش رو باز کرد.
وارد طبقه ی مورد نظر شد و در زد.

-"بیا داخل"
در رو باز کردو کوتاه تعظیم کرد.

-"صبح بخیر کیم تهیونگ"
نامجون گفت و خودش رو با کاغذ های زیر درستش سرگرم کرد.

تهیونگ در جواب سر تکون داد و روی صندلی خالی بین بقیه نشست..
جیهوپ لبخند زد و بهش جا داد.

نامجون گفت:" امروز سه نفر به کارمندامون اضافه میشن پس صلاح دونستم شماها باشید، خب.. از کجا مونده بودیم؟ "

بکهیون گفت:" خرید سهام.. گفتم با نظر مشاورتون موافقم"
جین قدردان نگاهی کرد:"و برای خرید سهام برنامه ای دارید؟ "

یونگی سر تکون داد:" بینمون تقسیم میشه رئیس؟ "
جیمین دستش رو زیر چونه ش گذاشت و نگاهش رو بین نامجون و جین رد و بدل کرد..

جین ادامه داد:" میتونید روی 40% از طرف من حساب کنید.. 11% بعدی با خودتون"

تهیونگ نظری نمیداد و فقط منتظر بود تا این بحث تموم بشه.

نامجون کنجکاو عینکش رو بالا داد:" دلیل ساپورتتون از ما چیه مشاور؟ "
جین شونه بالا انداخت:" دوست دارم عضوی ازتون باشم.. و اینم دوست دارم که پیشرفت کنید، خرید این سهام قرار نیست منو بکشه پس انجامش میدم!"

بکهیون موهاش رو عقب زد:" بخاطر شما خیلی از مشکلات دارن حل میشن"
جین خواست جوابی بده که در باز شد.

منشی دم در تعظیم کرد و گفت:" عذرمیخوام رئیس، سه نفری که جدیدا استخدام شدن الان اینجا هستن.
راهنماییشون کنم داخل؟ "

نامجون عینکش رو دراورد:" حتما"

دو نفر داخل اومدن و همه از جاشون بلند شدند.
تهیونگ با اکراه بلند شد ولی سرش رو بلند نکرد.

نامجون لبخند زد:" سلام! شنیده بودم سه نفرید.. "
دختری داخل اومد و با لهجه سلام کرد:" های.. متاسفم بابت تاخیر، پرواز داشتم"

بکهیون سر تکون داد:" پس اهل کره نیستید؟"
-"نه.. ولی چند سالی هست اینجا زندگی میکنم، تا قبل از دیدن اگهی شرکت شما استرالیا بودم.. پیش خانوادم"

luv me again.Where stories live. Discover now