یک عدد پارت صافت کننده کایسو =))
کاور هم نگا کنین*-*صبح روز بعد.. وقتی با اون ضربه مهلک به گوشه پیشونیش کف زمینِ کنار تختش درازکش شد، دیگه دلش نمیخواست چشماشو باز کنه...
این همه جا واسه لگد پرونی جناب کیونگسو... چرا باید تو سر این بدبخت میزدی؟؟بار چندم بود که به عر زدن میفتاد؟ خودشم نمیدونست.!
صدای شوکه ای که حین سقوط سرش از لبه تخت تولید کرده بود کیونگ رو هوشیار کرد و اون تازه تونست از بالش و پتوی نرم و گرمِ غریبه دل بکنه..!
مات و مبهوت به پاتختی و چراغ خواب گرون قیمت روش خیره نگاه کرد و بعد نظرش به سمت جونگین که از حالت دراز کشیده بلند میشد جلب شد...
نمیدونست هنوزم داره توهم جونگین رو میزنه یا واقعا اتفاقات افتضاح دیشب.. خواب نبودن...!؟
از ته ته قلبش دعا می کرد هنوزم خواب باشه... ولی گاددد!! بعد اون اتفاقات هفته پیش.. حتی اگه آبروی خودشو جلوی بزرگ ترین کراش زندگیشم میبرد بهتر از این بود...
با اون رفتار عقده ای طور و هموفوبیکی که اون روز با جونگین داشت، اگه از خجالت آب نمیشد --و جونگین مثل ی جنتلمن واقعی خودشو به اون راه میزد-- قول میداد در اولین فرصت به نزدیک ترین معبد بودا مراجعه کنه واسه توبه و به راه راست هدایت شدن..!
ولی خب انگار الان دیگه کاری از بودا هم برنمیومد چون جونگین که هنوزم روی زمین نشسته بود با کمی عصبانیت واضح به سمتش چرخید.. کیونگسو قبل از این که اون بتونه چیزی بگه سریع سیخ روی دو پا نشست و دستاشو به حالت التماس جلوش به هم چسبوند (متاسفم! خیلی متاسفم!! من.. من واقعا بدمست نیستم اما نمیدونم چطوری شد.. هیـع)
"---"
مرسی همینو کم داشتیم... از ترس سکسکهش گرفته بود و حتی نمیتونست حرفشو کامل بزنه (که هیـع.. جدن میگم آخه هیـع.. نمیدونم چی بهم دادن هیـع.. که اونطوری شد..)جونگین که خندش گرفته بود و دیگه نمیتونست عصبانیت شو حفظ کنه بیاختیار لبهاش کش اومد و دستشو جلوی دهنش گرفت..
شاید تا چند لحظه پیش میخواست فقط کیونگ رو از خونهش بیرون کنه و بقیه روز تعطیلش رو توی باشگاه سپری کنه... اما الان فقط دلش میخواست اون جسم کوچولوشو بین بازوهاش فشار بده...
یادش اومد وقتی هفته پیش به کیونگ پیشنهاد رفتن به سر قرار رو داد، اون اول مثل چشم و گوش بسته ها فقط گنگ نگاهش کرده بود.. شاید باور نمیکرد توی روز روشن بهش درخواست رابطه با جنس موافق بدن..!
اونم با عصبانیت فحشی داده بود و جونگین رد شده رو مات گذاشته بود.. انگار وقتی برای اولین بار روی یه نفر کراش زده بود انتظار رد شدن نداشت اما خب...
در واقع کیونگ هم زیادی ساده بنظر نمیرسید.. درحالی که این جوجه جغد که تمام زندگیش با مادربزرگش زندگی کرده بود، فقط با افکار قدیمی اون و کمی تاثیرات بکهیون بزرگ شده بود و همیشه فکر میکرد بکهیون یه روز به اشتباهش پی میبره و قرار نیست واقعا دنبال دوست پسر بگرده!
YOU ARE READING
One step away💫 ᶜʰᵃⁿᵇᵉᵃᵏ-ᵏᵃⁱˢᵒᵒ
Fanfiction𝙊𝙣𝙚 𝙎𝙩𝙚𝙥 𝘼𝙬𝙖𝙮 (یکقدمفاصله) 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴:𝙲𝙷𝙰𝙽𝙱𝙴𝙰𝙺, 𝙺𝙰𝙸𝚂𝙾𝙾 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝙳𝚛𝚊𝚖, 𝚁𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎,𝙵𝙻𝚄𝙵𝙵, 𝚂𝚖𝚞𝚝 اتمام نیافته:/ (با عرض معذرت از اول خرداد آپ بسیار نامنظم) روی زمین کنار نیمکت زانو زد و دست سرد چان...