11.کراش بزرگ

22 5 0
                                    

-(گشنمه)
(نصف شبه بکهیون..! چرا عین آدم شام تو نمیخوری؟؟)

قیافه‌ش تو هم رفت و با حرص زمزمه کرد (بعد اون همه تمرین حالت تهوع داشتم. غذاشم بد بود، خب... نمیدونستم قراره همون موقع برگردیم.! چیکار کنم.!؟)

چان با بیخیالی حوله رو سر ساکش جا داد (بخاطر برنامه فردا باید همون موقع راه میفتادیم تا سروقت اینجا باشیم.. هرچند انگار تجربه خوبی واسه همه تیم ها شد.. الان فقط بگیر بخواب صبح به آشپز میگم نون بیشتری بهت بده..!)

پاهاشو روی تختش کوبید و صدای فنر هاش رو دراورد و باعث شد چشم غره چانیول رو از گوشه چشم ببینه..! البته خودش رو به اون راه زد و با غلتی از روی تخت بلند شد (میخوام دوش بگیرم.. اینطوری خوابم نمی‌بره..)

چانیول ساکش رو برداشت (الان دیگه باید تایم ما باشه.. من میرم پس زودتر بیا چون نیم ساعت بعدش نوبت تیم بعدیه..)

بکهیون بعد از رفتن اون خمیازه کشان ساک لوازم حمومش رو جمع کرد و بی سر و صدا از اتاق بیرون زد...
با این که از راهرو های خوابگاه‌‌شون خوشش نمیومد، اما الان مجبور بود تنها بره.. و راهرو های خلوت و نیمه تاریک یکم زیادی رو مخ بودن...

با یادآوری این که کانگ‌جو و هیونگ‌جو توی تیم قبلی بودن و ممکن بود هرلحظه باهاشون مواجه بشه قدم هاش رو سریعتر برداشت تا زودتر برسه..

اما وقتی رسید متوجه شد، به راحتی میتونه توی مسابقه "بیا ثابت کنیم کی بدشانس تره" شرکت ب
کنه...!
شاید بپرسید چرا.. خب به زودی می‌فهمید اون دلشوره ای که از همون لحظه توی دلش احساسش کرد و رنگ گونه هاش رو پروند، راجب چی بهش اخطار می‌داد..!!

محض رضای خدا.. مگه چان نگفته بود نزدیک نوبت تیم اونهاست..؟
پس چرا باید تیم کانگ‌جو و برادر دوقلوش--البته از سمت هیونگ‌جو آسیبی به بکهیون نمی‌رسید واقعا-- و چند مورد از اراذلی که همیشه پایه قلدربازی های قل کله‌شق بودن، الان نصف بیشتر دوش ها رو اِشغال میکردن؟؟

دیدن چان که برخلاف همیشه--احتمالا برای این که نصف شب درِ سرویس های حمام مربی ها قفل بود‌-- این بار قسمت دوش های سرباز ها رو انتخاب کرده، آرامش عجیبی رو توی دلش سرازیر کرد و با یه نفس عمیق به سمت رختکن رفت تا لباس هاش رو در بیاره..
و بعد دوش کنار چانیول که خالی بود رو انتخاب کرد و با آرامش کمی از شامپوی خوش بوش رو روی دستش ریخت تا روی موهاش ماساژ بده..

وقتی چند دقیقه بعد، درحالی که زیر دوش ایستاده بود و بی اختیار و زیرزیرکی بدن برهنه چان رو --البته بدون نگاه کردن به جایی اون پایین ها! -- دید میزد، متوجه رد دو زخم کهنه‌ی روی کمرش شد که در نگاه اول فقط کمی به چشم میومد...

زخم اول با رنگی متفاوت که کمی از پوست گندمی‌ش روشن تر بود و با یکم توجه میشد فهمید شبیه زخم چاقو یا یه چیز نوک تیزه.. که خط اُریب و نسبتا کم‌عمقی به طول یک وجب رو روی کمرش بریده بود...

 One step away💫   ᶜʰᵃⁿᵇᵉᵃᵏ-ᵏᵃⁱˢᵒᵒ Where stories live. Discover now