13.یادآوری یه نکته خاص

29 13 9
                                    

حماسه ای جدید از خوانندگان من😂
چرا ووت های پارت قبل از سین ها بیشتره. مرامی ووت میدین؟ 😂😂😔
شرمنده دیر شد پارت امشب. سالن مطالعه بودم تازه برگشتم. اوف خیلی خسته کننده بود 😑😑
ته پارت هم باهاتون حرف دارم اگه بوکم رو دوسش داشتین بخونید. مرسی...

<باورم نمیشه.! به چه جرأتی به من نگفتی که از اون خراب شده بیرون اومدی؟؟ خودم میکشمت هیون احمق!!>

با لرزیدن گوشی توی دستش نگاهی به صفحه و اسم بک‌سویی که روش به چشم می‌خورد انداخت.. حتی فرصت نکرده بود کامل پیامش رو بخونه و الان توی بدترین موقعیت میخواست بهش زنگ بزنه تا با جیغ جیغ هاش آبروشو جلوی چان و فروشنده‌ی فضول ببره؟ واددا.!؟

با بی‌میلی تماس رو ریجکت کرد و با فرستادن یه استیکر بوس برای بک‌سوی عصبانی، گوشیش رو سایلنت کرد و برای چانیول شونه ای بالا انداخت.

این اولین حضورش توی شهر بعد از چند هفته توی پادگان جدید گذروندن بود و واکنش بک‌سو به درخواست ناهاری که از‌ش داشت اونقدرهام عجیب بنظر نمی‌رسید..!
فقط جاش مناسب نبود.! الان با چان توی یه فروشگاه بزرگ لوازم ورزشی بودن تا اون لیست وسایل مورد نیازشون برای باشگاه پادگان رو سفارش بده..

بعد از گذشت حدود سه ساعت چرخیدن بین لوازم مختلف و برند های عجیب و غریب، حالا کارشون تقریبا تموم بود و با کمی روی مخ چانیول رفتن ازش اجازه گرفته بود که برای نهارشون عمه‌ش رو دعوت کنه تا بعد از مدت ها بتونه بینتش..

این بار که گوشی شو برداشت پیامی حاوی ساعت و اسم رستوران همیشگی شون دریافت کرده بود...
با دیدن فحش های بک‌سو خنده شیرینی کرد و چند لحظه بعد همراه چان از فروشگاه خارج شدن.

هنوز کمی وقت داشتن پس به پیشنهاد بکهیون آروم آروم پیاده به سمت رستوران راه افتادن. این اولین باری بود که بی هیچ هدف خاصی با هم قدم میزدن و سکوت بین شون داشت برای بکهیون آزاردهنده میشد.. سعی کرد با یه سوال سر بحث رو با چان باز کنه.

(میگم. یه چیزی بپرسم؟)

چان جوابی نداد
و بکهیون هم راستش منتظر جواب اون نموند..!

(تا قبل سربازی چیکار میکردی؟ منظورم اینه که درس میخوندی یا..)

در عرض چند لحظه دوچرخه سواری که از روبرو با عجله به سمت شون میومد به نزدیک شون رسید و هول شده سعی کرد فرمون دوچرخه شو کج کنه تا به اون دو تا برخورد نکنه اما فرمونش قفل کرده بود و داشت مستقیم توی سراشیبی پیش می‌رفت تا دقیقا از روی بکهیون بی‌حواس رد بشه!

چانیول سریع واکنش نشون داد و بازوی بکهیونِ خشک شده رو به سمت خودش کشید و دوچرخه سوار درحالی که کمی ازشون دور شده بود درحالی که سعی می‌کرد با آروم آروم ترمز گرفتن سرعتش رو کم کنه و وایسته، با ترس داد کشید "متاسفم!"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 03, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 One step away💫   ᶜʰᵃⁿᵇᵉᵃᵏ-ᵏᵃⁱˢᵒᵒ Where stories live. Discover now